قسمت سوم ایکست منتشر شد. در این قسمت به تبیین تکاملی خودکشی پرداختهایم و علاوه بر آن حول محور موضوعات جذابی مانند تاثیر پذیرش نظریه تکامل بر اخلاقیات نیز بحث کردهایم. برای شنیدن قسمت سوم و خواندن متن آن با ما همراه باشید.
آنچه در این قسمت خواهید شنید
از جمله مشکلات شبه علمهای امروزی
پارادوکس حیات – تبین تکاملی خودکشی
آیا تکاملگرایی باعث فساد اخلاقیات میگردد؟
معرفی کتاب
متن قسمت سوم:
علم چیست؟
سلام من محمدامین هستم.
قدیمی ها هم درباره مسائل اطرافشون ایدههایی داشتن. و با تبیین هاشون کارهاشون رو راه میانداختن.
تو قسمتای قبلی درباره استنتاج از راه بهترین تبیین گفتیم. اما الان وقتشه بیشتر بفهمیمش.
یکی از معیارهای مهم برای اینکه بفهمیم کدوم تبیین بهتره. کار راه اندازیشه.
اینکه طب سوزنی چینی چقدر قدرت حل مشکلات مردمو داشته باشه میتونه توی کورس با طب جدید نگهش داره. حتی اگه خیلی از پیش فرض هاش قابل مشاهده نباشه. یعنی مثلا با هیچ نوع تصویر برداری و موج نگاری نشه اون نقشه پیچیدهی گذرگاههای انرژی رو دید.
البته همیشه انقدر باز با مسائل برخورد نمی کردیم. تا وسطهای قرن بیستم هنوز خیلی تو قید و بند آزمایشگاه بودیم. یعنی مشاهدات حسی توی آزمایشگاه شده بود یه فیلتر که بیشتر چیزها ازش رد نمیشد.
پوزیتیویستها بخت، زیاد یارشون نبود که بتونن نظارت استصوابی خودشونو طولانی کنن.
زود قافیه رو باختن.. الان دیگه اگه یه حرفی یه نظری در مجموع فوایدش بیشتر از ضرر هاش باشه کنار گذاشته نمیشه. همین که کار میکنه کافیه و این یعنی توی استنتاج از راه بهترین تبیین، مفید بودن و کار کردن یکی از مهمترین معیارهای بهتر بودنه یه تبیینه.
و باز این یعنی امروز توی روزگاری که زندگی می کنیم فایده گرایی و عملگرایی حرف اول رو میزنه.
چراییش باشه برای بعد.
اما درست به همین دلیله که علم می تونه به صنعت منجر بشه و با بازار آزاد و سرمایه خط و ربط پیدا کنه.
دنیای تکنولوژی، دنیای عملگراییه. قراره تئوری های علمی یه کاری رو راه بندازن. اگه انداختن، تکنولوژی و بعدش سرمایه میاد سراغشون.
به حرف و حدیثهایی که درباره ی انرژی پنهان سیارات یا سنگها هست، چپ جپ نگاه نمی شه یا لااقل نباید بشه.
باید ببینیم بر اساس فرضیه ی انرژیهای سیارات، روی آدمها، چه مشکلی از ما حل میشه، مشکلی که بدون اون فرضیه ، لاینحل باقی می مونه یا لااقل نصفه و نیمه حل میشه.
اگر واقعا مشکلی حل شد، خیلی مهم نیست که تا دیروز جزء خرافات به حساب میاومد.
این یعنی علمِ امروز، خیلی متواضعتر از قبل شده. و مرز بین علم و شبه علم، خیلی سیال و نازکه.
هر لحظه یک استاد کوانتوم ممکنه پاش لیز بخوره و چیزهایی رو روی تئوری کوانتوم سوار کنه که سنگینتر از توانش باشه.
و بخواد از مکانیک کوانتوم برای توجیه و تبیین چیزهایی مایه بگذاره که واقعا از عهدهاش خارجه.
مثلا ممکنه بخواد عالم اجنه را بر اساس جهانهای موازی حل و فصل کنه. اما آیا میشه ربطی بین اینها برقرار کرد؟
برای بهترین تبیین باید بین حرف ما و اون چیزی که میخواهیم تبیینش کنیم، ربطی هم وجود داشته باشه.
اگه قوانین ترمودینامیک کار میکنن و پذیرفته شدن. آیا میتونن ربط پیدا کنن به بقای روح پس از مرگ؟
ممکنه هر دو تا حرف درست باشه. هم قوانین ترمودینامیک و هم بقای روح. اما ربطی بین این دو تا نباشه.
یعنی اولی نتونه دومی رو تبیین کنه. علم با همۀ تواضعش و همه عملگراییش روی این یکی خیلی حساسه.
باید در استنتاج از راه بهترین تبیین، بین نظریه و پدیده، ربطی وجود داشته باشه.
شبه علم های امروزی اکثرا توی این مساله مشکل دارن. البته توی مسائل دیگهای هم مشکل دارن که بعدا خیلی بیشتر باید بگیم و میگیم.
تکامل خودکشی
سلام من نیما هستم، خوش اومدید به بخش اصلی ایکست
ما گیمرها عادت داریم وقتی عرصه بهمون تنگ می شه بگیم زندگی مثل یه بازی میمونه و فقط زندگی من توی hard mode ئه، تا این جوری با قهرمان بازی سخت زندگی خودمون بودن یکم حالمون رو خوب کنیم و ته دلمون هم از این که noob نیستیم یکم حال کنیم البته تنها واقعیت تلخ زندگی اینه که اکثر اوقات اونایی که با امکانات و قدرتهای cheat code های زیادی به دنیا میان زنده میمونن و خیلی از بر وبچههای hard mode زیر دست و پا له میشن. اما این وسط یه عده هم هستن که وقتی کاراکتر بازیشون یا شرایط بازیشون رو دوست ندارن کلا بازی رو میبندن و میگن من انتخاب میکنم که بازی نکنم و بازی رو تحریم میکنند.
سوال ما این هفته اینه که اگه انتخاب طبیعی همیشه بهترین رو برای بقا انتخاب میکنه پس چطور ارگانیزمی توی کانتکست تکامل موفق به بقا شده که میتونه دست به خودکشی بزنه، جالبیش هم این جاست که این موجود نه تنها بقا پیدا کرده بلکه از همۀ رقباش هم پیشی گرفته و حتی حیات اون ها رو به خطر انداخته.
گفتیم خودکشی! قبل از این که به روند تکاملی خودکشی بپردازیم بهتره این پدیده رو تعریف کنیم. یه تعریف فنی و درست. منظور ما از خودکشی، خودکشیهایی هستش که به تنهایی انجام میشن و شخصین. خودکشی یعنی کشتن و از بین بردن عامدانهی خود به دست خود به قصد قطع کردن جریان آگاهی یا کانشسنس. البته این تعریف یکی دوتا استثنا هم داره، مثلا خودکشیهای انتحاری، خودکشیهای اعضای سرسخت گروه تروریستی داعش جزو این تعریف نیستن. به جز این، خودکشیهای نوعدوستانه، مثلا مرگ گروهان خط مقدم یه کشور توی جنگ جهانی هم جزو تعریف قرار نمیگیرن.
جالبه بدونید خودکشی رفتاریه که به طور خاص فقط و فقط توی نوع انسان دیده میشه. البته یه سری موجودات مثل یه نوع خاصی از مورچهها ممکنه خودشون رو برای منافع گروه فدا کنند اما این رفتار ( طبق تعریفی که از خودکشی ارائه دادیم) خودکشی محسوب نمیشه .
اما بذارید یه قدم بریم عقبتر و یک سوال عمیقتر از خودمون بپرسیم. این که آیا اصلا خودکشی با تکامل در تناقضه؟ خودکشی یه جورایی معمای تکاملیه چون مردن، یا دقیق تر بگیم کشته شدن یه نفر اونم به دست خودش به نظر هزینه ی تکاملی گزافی برای فرد داره، اما دقیقا چه هزینهای؟
انتخاب طبیعی علاوه بر شانس بقای یک موجود به تولید مثل اون موجود هم اهمیت میده. برای بیشتر موجودات شانس تولید مثل به عامل مهم دیگهای هم بستگی داره، زنده موندنشون! فکرکنید که شما هستین و یه بوتهی تمشک و یک شیر گرسنه که داره میاد طرفتون و یه گزینه مطلوب برای تولید مثل توی همون نزدیکیا ، توی اون لحظه قطعا انتخاب اول شما فرار کردنه تا شیره نخوردتون و بتونید زنده بمونید! البته اگه بتونید ممکنه اون جفت مطلوب رو هم سعی کنید نجات بدید یا شایدم نه حس کنید اون شانسی نداره یا حتی اگه اصلا باب میلتون نبوده و جفت نامطلوب شما بوده میتونید به عنوان طعمه ازش استفاده کنید و ولش کنید که شیره بخورتش تا شما فرصت بیشتری برای فرار پیدا کنید! به هر حال این وسط زنده موندن خودتونه که براتون اولویت داره ! اما این داستان بدون استثناء هم نیست ، یه سری موجودات هستن که اصلا تولید مثلشون منجر به مرگشون میشه، مثل یه گونهی خاص از عنکبوتهای نر که بعد از لقاح توسط جفتشون خورده میشن. ولی به جز استثناءهای معدود مردن خیلی گزینه خوبی برای بقا نیست . به چه دلیل ؟
اول از همه چیزی که واضحه اینه که موجودی که مرده نمی تونه تولید مثل کنه.
دوم این که اگه همین الان ارگانیزم، بچه داشته باشه (علی الخصوص توی آدم ها) مرگ نا به هنگام والدین موانع زیادی رو سر راه رشد و بقای فرزندان قرار میده.
سوم این که فرد پس از مرگش دیگه نمیتونه به فامیلاش کمک کنه و مرگ فرد قدرت کل خانواده یا قبیلشو کم میکنه و روی همشون تاثیر میگذاره. کلا اگه مردن از نظر نگاه تکاملی بده خودکشی ازون هم بدتره. دلیلش هم اثر روانی نامطلوبیه که بر روی بازماندگان میگذاره! کسایی که یکی از والدینشون رو در اثر خودکشی از دست میدن به طور معمول تنگ دستیهای اقتصادی و طرد شدن از اجتماع رو بیشتر از بقیه تجربه میکنن. فرض کنید والدی به خاطر فقر و مشکلات اقتصادی زیاد خودش رو بکشه. مشخصا بار مشکلات همه روی دوش والد تنها مونده و بچه ها میافته و قطعا مشکلاتشون بیشتر میشه. به علاوه بعضی از جوامع سنتی معتقدن خودکشی کار نیروهای اهریمنیه و به همین دلیل خانوادههایی که این طوری والدشون رو از دست میدن حمایت کمتری از بقیه دریافت میکنن. جامعهی خودمون رو در نظر بگیرید، اگه کسی یکی از اقوامش خودکشی کنه به نظرتون فرد میاد راحت راجع بهش صحبت میکنه یا سعی میکنه قضیه رو پنهان کنه؟!
پژوهشهای انجام شده نشون میدن که بچه هایی که پدر یا مادرشون رو به خاطر خودکشی از دست دادن در آینده بیشتر احتمال داره که دچار عذاب وجدان و احساس گناه بشن و فکر کنن که توی مرگ اونها مقصر بودن، خلاصه! عواقب خودکشی انقدر برای بازماندههای کسی که خودکشی کرده زیادن که خودکشی خیلی وقتا به اشتباه به جای یک انتخاب فردی یک انتخاب بین فردی تلقی میشه!
یک فرضیه ی معروف دیگه هم درمورد خودکشی وجود داره که خودکشی رو مثل یه قمار میدونه. فرض کنیم یه زن کم سوادی داریم که احساس میکنه دیگه به اخر خط رسیده. زن داستان ما واسه جلب حمایت دیگران اقدام به خودکشی میکنه. یعنی پیش خودش فکر میکنه که آقا من خودمو میکشم حالا یا بالاخره یکی کمکم میکنه یا میمیرم و راحت میشم! یعنی خودکشی از دید این نظریه، تکاملیه. چون درواقع داره میگه خودکشی فریاد کمکیه برای جلب حمایت دیگران. البته انتقاداتی هم به این نظریه وارده که اگه علاقه مند بودید میتونید با مراجعه به کتاب اونها رو هم مطالعه کنید .
بنابراین خودکشی نمیتونه یه سازگاری باشه. خودکشی درواقع محصول جانبی دوتا سازگاریه و یه جورایی باگ تکامله. قضیه از این قراره که ادما طی تاریخ تکاملیشون یه سری سازگاریهایی کسب کردن که وقتی کنار هم قرار میگرفتن ریسک خودکشی ارگانیزم بالا میرفته. در عین حال این سازگاریها انقدر خوب و مفید بودن که به تکامل انسان یعنی به بقا و تولیدمثل اون کمک کردن. در واقع اینجا یه نوع پارادوکس یا تنافص تکاملی داریم! اینکه سازگاریهایی در انسان تکامل پیدا میکنن که به شدت مفیدن اما از یه طرفی ممکنه اونو به کشتن بدن. اما حالا این دو تا سازگاری چین؟ درد و مغز تکامل یافتهی انسان! اگه موجودی فقط و فقط درد رو حس کنه ولی مغز تکامل یافتهی آدم رو که قدرت تجزیه و تحلیل و تفکر منطقی داره رو نداشته باشه، هیچ وقت با درد کشیدن به این نتیجه نمیرسه که من میتونم خودم رو از این درد خلاص کنم. از طرف دیگه اگه موجودی فقط تفکر منطقی و قدرت تجزیه و تحلیل آدمی رو داشته باشه و دردی حس نکنه هیچ وقت نیازی به خودکشی احساس نمیکنه. ( داخل پرانتز هم بگم شاید رویای ما برای ساختن هوش مصنوعی مثل هوش انسان هم در راستای تکامل به دنبال فرار از دردهای فیزیکی، هیجانی ماست پرانتز بسته). به عبارت دیگه خودکشی اصلا و اصلا تکاملی نیست و نبوده و خلاصه همون باگ تکامله. در واقع انعطاف ذهنی انسان بهش اجازه داده که برای فرار از دردهاش راهی پیدا کنه که اصلا تکاملی نیست.
خب حالا تکامل قطعا نیومده دست رو دست بذاره و منتظر شه یه جمعیت زیادی خودکشی کنن. پس چی کار کرده؟
از وقتی که تکامل شناختی در انسانها به نقطهای رسید که خودکشی راهی برای فرار کردن از درد شد، انتخاب طبیعی هم دست به کار شد و هر جا که اقدامی با خودکشی مقابله میکرد، اون اقدام رو ترجیح داد. البته این اقدامات متقابل خیلی جاها بیضرر هم نبودن اما خب از اونجایی که هر پیامدی در مقایسه با مرگ برای ارگانیزم برد محسوب میشه این مکانیزمها خیلی سریع بین آدما زیاد شدن. حالا چرا این مکانیزمها ممکنه آسیبزا باشن؟ میگم بهتون.
این اقدامات متقابل که بهشون میگیم مکانیزمهای ضد خودکشی به دو دسته کلی تقسیم میشن که نویسندهی این کتابی که ازش استفاده کردیم و تو بخش معرفی کتاب اسمش رو بهتون میگیم، اسمشون رو گذاشته بازدارندهها و ضربهگیرها. بازدارندهها به دو صورت عمل میکنن. گفتم که دو عاملی که منجر به خودکشی میشن درد و مغز تکامل یافتهی انسان. پس میتونیم نتیجه بگیریم که با از بین بردن یا تضعیف کردن هرکدوم از این دو عامل احتمال خودکشی کمتر میشه. بازدارندهها با کاهش دادن و منحرفکردن درد روی عامل درد اثر میگذارن و با محدود کردن تواناییهای شناختی و فیزیکی روی عامل دوم ینی مغز تکاملیافته اثر میگذارن و تضعیفاش میکنن، این طوری انگیزه خودکشی رو تضعیف میکنن. این دسته از مکانیزمهای ضد خودکشی آخرین خط دفاعی به شمار میان چون در بیشتر موارد تبعات سنگینی برای افراد دارن. بازدارندهها اختلالات روانی رایج هستن. مطمئنا خودتون بعضی از این اختلالات رو میتونید حدس بزنید ولی بیاین ببینیم که هرکدوم از اختلالات افسردگی فراگیر، اختلال سومصرف مواد و الکلیسم، اضطراب فراگیر، خودزنی غیرکشنده، اختلالات سایکوتیک و اختلال دوقطبی در این توضیحاتی که گفتم چطور جای میگیرن.
کنارهگیری احساسیای که در افراد افسرده دیده میشه راهیه برای حس نکردن درد. افسردگی همچنین با کاهش دادن انرژی و کند کردن تفکر و پردازش ذهنی عاملیه تو ناتوانی در خودکشی. به زبان سادهتر فرد افسرده حالشو نداره بره خودکشی کنه. زیاده روی توی مصرف الکل و مواد مخدر دیگه و اعتیاد به اون ها هم حکم مصرف داروهای آرام بخش رو برای افراد داره. افرادی که از اختلال اضطراب فراگیر رنج میبرن در تمرکز کردن مشکل دارن و بیقراری همیشگیشون باعث احساس خستگی شدیدی میشه. اینطوریه که این اختلال با مختل کردن تواناییهای شناختی و فیزیکی از خودکشی جلوگیری میکنه. خودزنی غیرکشنده یا غیرانتحاری به نوعی منحرف کردن توجه از درد روانیه. فرد خودآزار با ایجاد درد فیزیکی، درد روانی رو برای خودش قابل تحمل میکنه. به نظرتون میک سنس نمیکنه؟ تا حالا شده بعد از اینکه جراحت بدی برداشتین ناخونهاتون رو فشار بدین به کف دستتون؟ خب این کار باعث میشه اولا حواستون پرت بشه از اون درد اصلیه و دوما همه نورونها و گیرندههای دردتون روی اون درد اصلی تمرکز نمیکنن. اختلالات سایکوتیک که نوعی از توهم رو ایجاد میکنن از جمله اسکیزوفرنی، هم با جدا کردن فرد از واقعیت و هم با معنی دادن به درد از خودکشی جلوگیری میکنن. بیماری بوده که سابقهی چندین بار اقدام به خودکشی داشته و تصور میکرده که هیتلره و داره به خاطر جنایاتش مجازات میشه. و بله این توهم بهش کمک کرده بوده که دلیلی برای این درد غیرقابل تحملش پیدا کنه و بتونه باهاش زندگی کنه.
چون این اختلالات برای شخص مشکلات زیادی ایجاد میکنن و شانس پیدا کردن جفت رو ازش میگیرن، یک سری مکانیزمهای دیگهای هم در ما تکامل پیدا کردن که با نامطلوب نشون دادن گزینهی خودکشی و حتی غیرقابل انجام دونستنش این گزینه رو از دسترس خارج میکنن. این مکانیزمها خط مقدم دفاعی یعنی همون ضربهگیرها هستن که برخلاف بازدارندهها که در بعضی موارد با برطرف شدن درد از بین میرن، در تمام طول بزرگسالی به کارشون ادامه میدن. مثل بازدارندهها خارج از حوزهی آگاهی فرد عمل میکنن و تفاوتهای فردی و فرهنگی در میزان تاثیرگذاریشون اثر داره. ضربهگیرها هم به دو صورت عمل میکنن. یعنی هم روی درد و هم روی کارکرد مغز تاثیر میذارن. سیستم خودفریبی به نفع خود یکی از اهرمهاییه که در نقش ضربهگیر عمل میکنه و در حذف و تضعیف کردن عامل درد نقش داره. این سیستم شامل مکانیزمهای دفاعی میشه که تقریبا برای همه آشنان. خودفریبی به نفع خود میگه ما انسانها برای اینکه سلامت روانمون رو در طول عمر حفظ کنیم خودمون رو گول میزنیم. حالا چطوری خودمون رو گول میزنیم؟ اول اینکه ما تمایل داریم یه دید غیرواقعی مثبتی از خود به معنای سلف داشته باشیم، دوما معتقدیم که روی جهان پیرامونمون کنترل داریم و سوما مثبت نگری غیرواقع بینانه ای نسبت به آینده داریم. ما همچنین آمادگی ذهنی بیشتری برای پذیرش اخبار خوب نسبت به اخبار بد داریم. ذهن ما پتانسیل هیجانی اطلاعات رو قبل از اینکه درک بشه بررسی میکنه و از ورود اطلاعاتی که هیجان منفی به همراه دارن به آگاهی جلوگیری میکنه. این سوگیریها به علاوهی مکانیزمهای دفاعی در حفظ سلامت روان ما آدمها نقش مهمی دارن. در واقع این مکانیزمهای دفاعی بهمون اجازه میده بیشتر دردهای زندگی رو تحمل کنیم یا یه جوری دورشون بزنیم. اما ضربهگیرهایی که در حذف عامل مغز تکامل یافتمون موثرن چی هستن و چی کار میکنن؟ فرهنگ اینجا میاد وسط. یک راهی که در طول تاریخ تکاملیمون احتمالا کمترین ضرر رو برای شایستگی تکاملی افراد داشته این بوده که اصلا خودکشی رو گزینهای بدونن که فکر کردن بهش سخته. این موضوع رو میشه امروزه هم در سطح جوامع دید. خودکشی در اکثر جوامع به نوعی تابو محسوب میشه. موضوعی نیست که وقتی دارین درمورد حوادث روز صحبت میکنین بهش بپردازین. خانوادههای قربانیها نادیده گرفته و به انزوا کشیده میشن و گفته میشه خودکشی میتونه مسری باشه و بهتره درمورد خودکشیای که اتفاق افتاده صحبت نکنیم. اما هرچند فکر کردن و صحبت کردن درمورد خودکشی سخته، فراموش کردنش راحته. در یک بررسی 16 نفر از 40 دانشجویی که تایید کرده بودن گزینهی خودکشی رو به طور جدی بررسی کردن، چهار سال بعد همچین چیزی رو انکار کردن. و یک سوم نوجوانانی که اقدام به خودکشی کرده بودن در اوایل 20 سالگی خودکشی ناموفقشون رو انکار کردن. چرا چنین ساختار فکریای وجود داره و چرا به نظر میاد فرهنگ بهش دامن زده؟ افرادی که در فکر کردن به خودکشی کمتر موفق بودن و اون رو گزینهای دور از ذهن میدونستن، طبیعتا بیشتر زنده میموندن. درنتیجه جوامعی که درشون زندگی میکردن در رقابت برای بقا موفق تر بودن و اینطوری تابوی خودکشی در این فرهنگها شکل گرفته. دو مکانیزم گره خورده به فرهنگ دیگهای هم وجود داره. اولیش ترسه. ترس از زندگی بعد از مرگ. ترسی که در اغلب جوامعی که پیرو مذهبی هستن و به زندگی بعد از مرگ باور دارن، وجود داره. این ترس فراگیر که اگر قرار باشه وقتی مردم هم برم جای دیگهای که بازهم معلوم نیست این درد لعنتی تموم بشه. بعضی از مذاهب هم مثل اسلام خودکشی رو گناه بزرگی به شمار میارن. خب اگه قرار باشه بمیری و بری جهنم فایدهاش چیه؟ دومین مکانیزم هم ننگیه که خودکشی به همراه داره. اینکه خودکشی از نظر اخلاقی درست نیست. این اخلاقی نبودن خودکشی منحصر به جوامعی که پیرو مذهبهای اصلی هستن نیست. باور به اینکه زندگی مقدسه و نگرانی درمورد خانوادههایی که عزیزانشون رو اینطوری از دست میدن، در بین جوامع سکولار هم وجود داره. تا حدود یک قرن پیش بیشتر کشورها قوانین و مجازاتهایی برای عمل خودکشی داشتن و امروز هم 35 کشور هستن که هنوز همچین قوانینی رو در دستور کار خودشون دارن.
میبینیم که انتخاب طبیعی تلاشش رو کرده تا آمار خودکشی رو به هرقیمتی که شده به صفر برسونه. اما ما میدونیم که موفق نبوده.
ممنونم که تا اینجا همراه من بودید. ازتون خواهش میکنم و دعوت میکنم که به بخش بعدی پادکست ینی بخش باورهای غلط گوش کنید. مواظب خودتون باشید.
آیا تکاملگرایی باعث فساد اخلاقیات میگردد؟
سلام. من آلا هستم.
«نزاع برای بقا» ، «ژن خودخواه» ، «حذف ضعیفترها» ، «قیاس انسان با حیوان وحشی»
باور غلط رایجی که این هفته میخوایم در موردش صحبت کنیم اینه که آیا داروینیسم یا تکاملگرایی باعث کمرنگ شدن اخلاقیات میشه؟
اگر بخوام به این سوال جواب بدم اول میگم که داروینیسم دین یا یک مذهب نیست که قصد تعیین ارزشهای افراد رو داشته باشه بلکه یه مکتب علمیه. و علم همونطور که میدونین کارکردش ارزشگزاری نبوده و نیست. توی بخش علم چیست هم به این مسئله پرداختیم که کار علم در واقع تبیین پدیدهها به بهترین شکل ممکنه.
درسته. منکر این نمیشیم که تفسیر به رأیها و بدفهمیها از این نظریه میتونن نتایج ناخوشایندی رو به بار بیارن. همونطور که توی قرن نوزدهم هم این اتفاق در بارزترین نوع خودش رخ داد. ایدهای مطرح شد به نام داروینیسم اجتماعی بر پایه اعتقاد به بقای شایستهترین. از همچین تفکری هم جنبشهایی مثل نازیسم و فاشیسم و بحثهای نژادپرستانه و اصلاح نژاد انسانها و غیره سر بر آوردن.
غمانگیزه و ترسناک و برای برخی هم احتمالا حتی مشمئزکننده؛ اما ادعای اینکه پس تکامل غلطه چونکه زیرا! مثل این میمونه که بگیم پس نظریه اتمی هم غلطه چون منجر به ساخت بمب اتم شده. نمیشه که خب. :/ یه سری هم ممکنه بگن: اوکی، نظریه تکامل درسته، اما باید سرکوبش کنیم و تو جامعه نشر ندیمش چون باعث فساد و غیره و ذالک میشه.
مشکل این حرف میدونین کجاست؟ مشکل این حرف و حرف اونایی که تفسیر به رأی کردن و نازیست شدن و کشتار دسته جمعی کردن همه اینجاست که جای دیگهای به دنبال اخلاق میگردن. شما میفرمایید که اگر به دین معتقد نبودین و خدایی نبود که به شما بگه قتل و تجاوز و دزدی نکن؛ میکشتید و میکردید و میبردید؟ در دفاع از دینداران میتونم بگم امروزه این کارکرد دین حتی برای خودشون هم جزء دلایل سطحی و اولیه باور به اون محسوب میشه.
عوضش تکامل میتونه بهتون بگه که چرا دین دار شدید. که آره ممکن بود اگه نباشه؛ بکشیم و بدریم و ببریم. که این اخلاق چطور شد و از کجا پیداش شد. که چی شد که آلمانها، یهودیها رو کشتن.
ولی خب ممکنه بازم قانع نشده باشین و فک کنین قتل بروسلی هم تقصیر داروین بوده اصلا.
در این صورت باید بگم که همین افکار داروینی اتفاقا برای بعضیا الهام بخش هم هستن. همین مقایسه انسان با حیوانات دیگه و اون رو از عرش به زمین اوردن باعث شکلگیری حس احترام، همدلی و وحدت بیشتر نسبت به سایر موجودات میشه و میتونه احساساتی رو برانگیزه که شاید به قشنگی تجربیات دینی دیگران باشن. و در عین حال شکی باقی نمیذاره که از بین بردن بیعدالتی و ساختن و حفظ محیط زیست ما فقط و فقط به عهده خودمونه.
اینکه چرا باید اخلاق داشته باشین جوابش دست تکامل نیست؛ دست فلسفه اخلاقه. نه. خب، چرا یکم هست در واقع. یعنی خیلیم هست. اینکه هدف هر ارگانیسم بقاست و شایستهترینه که بقا پیدا میکنه؛ هیچ جوره به شما نمیگه برو یه نژاد انسانی رو یا طبقه اجتماعی رو حذف کن. شایستهترین همیشه به معنای درندهترین نیست. شایستگی توی زندگی اجتماعی ما آدمها در واقع وابسته به اخلاقیاته. داروین خودش در این مورد میگه:« هیچ قبیلهای پایدار نمیمونه اگه قتل، دزدی، خیانت و غیره درش رایج باشه. یه قبیله راضی و شاد خیلی بهتر به ثمر میشینه از یه قبیله دور از هم و ناراحت.» و منظور داروین اینجا این بوده که اخلاق مجری خوشبختی تو جامعهاس. خوشبختی دوست دارید دیگه؟ چه سوالیه؟ اصلا جوری تکامل پیدا کردید که خوشبختی دوست داشته باشید. به خاطرهمین هم انسان با سلسله اخلاقیاتی تکامل پیدا کرده. یعنی اخلاق هم اصلا خودش یه پدیده درونی و ذاتیه. موضوع دیگهای هم که وجود داره مسئله نوعدوستی و همدلیه که اتفاقا بچههای سایت دارن مفصل به این موضوع میپردازن و چند قسمتی هم ازین مطلب منتشر شده. خلاصش اینکه بله. اون هم شکلگیریش تبیین تکاملی داره . و باز هم برمیگردیم به فلسفه اخلاق و اینکه کاری که دوست نداری باهات بکنن رو با دیگری نکن.
حواستون هست که هر جملهای که اینجا داره گفته میشه وزن سالها بحث فلسفی و علمی و نقد و نظریات مختلف روشه دیگه؟ البته که اینها وحی منزل نیستن. روی هر کدوم ازین گزارهها ساعتها و اونطور که از شواهد پیداست شاید سالها میشه بحث کرد. اکثر این مسائل به هم مرتبطن و هر کدوم به یه بحث دیگه راه دارن. بگذریم.
علاوه بر این، از یه جهت دیگه هم میشه به این قضیه نگاه کرد. یکی از راههای خوب برای درک تاثیر پذیرش تکامل بر جامعه، مقایسه کشورها با درصدهای مختلف پذیرش و میزان جرم و جنایت و فساد توی اون کشورهاست. کشورهایی که درصد بیشتری از مردمش نظریه تکامل رو پذیرفته بودن درجههای کمتری از قتل، بیماریهای مقاربتی، حاملگی نوجوانان و غیره را تجربه کردن. در واقع، جوامع سکولار از بیشتر جهات ممکن سالمترند.
این مدل دادههای خام چون از نوع همبستگیاند نمیتونن ثابت کنن که قبول نظریه تکامل باعث افزایش رفتارهای اخلاقی میشه یا حتی اینکه برعکسش باعث رفتارهای غیر اخلاقی میشه. در واقع پژوهشهای دیگه نشون دادن که این مسئله خیلی پیچیدهتر از این حرفاست. اما میتونه حداقل این رو ثابت کنه که پذیرش تکامل برخلاف ادعای برخی از دوستان بلافاصله باعث هرج و مرج توی جامعه نمیشه.
حالا از بحث چرایی اخلاق که بگذریم. و فرض رو بذاریم بر اینکه پذیرفتیم باید اخلاقی زیست. تکاملگرایی احتمالا حین جواب دادن به این سوال که چه چیزهایی اخلاقیان یا به قول برخی اخلاقیترن نقش مهمتری بازی کنه. تکامل شاید نگه که بیاخلاق باشید ولی ادعای اینکه پذیرشش کلا هم با ارزشهای اخلاقی ما کاری نداره بسیار کار ساده لوحانهایه و خب هیچ کس انقدر کم هوش نیست.
بیاید اینطوری بهش نگاه کنیم. اگرکه هدف اخلاقیات کم کردن رنج انسانها و هدایت مردم به شیوههای رفتاریایه که آسیب به دیگران رو به حداقل برسونه نقطه شروع نظریه پردازیهای اخلاقی باید انسانها باشن قاعدتا. اونم به همون شکلی که واقعا تو طبیعت وجود دارن. به همین خاطر تو جوامع بزرگ صنعتی و عصر پسا صنعتی امروزی شاید ارزش این رو داشته باشه که بپرسیم آیا دیدگاه داروینی به طبیعت میتونه راههای جدیدی برای چالشهای اخلاقی، پیش روی بشر بذاره یا نه. استیون پینکر در این باره میگه:« توجه کردن به علوم انسانی به ویژه روانشناسی تکاملی درآینده باعث نوعی طبیعتگرایی تو روابط انسانها میشه و ما رو تشویق میکنه به اینکه با انسانها بر اساس اون چه که احساس میکنن رفتار کنیم نه بر اساس اونچه که باید احساس کنند.»
امیدوارم این بخش براتون مفید بوده باشه و لذت برده باشین. ممنون ازین که با من همراه بودین.
معرفی کتاب
سلام من مریم هستم
سلام من ضحی هستم
خوش اومدین به بخش آخر این قست یعنی بخش معرفی کتاب.
اما پیش ازینکه شروع کنیم من از کسانی که تا اینجا همراه ما بودن میخوام که نقدها و سوالاتشون رو به مطالبی که ارائه شده برای ما بنویسن و بفرستن. شما میتونین این کار رو از طریق ایمیل یا بخش تماس با مای سایت رسمی ایوالپس انجام بدین. آدرس و لینک هر دوی اونها رو ما براتون توی دیسکریپشن باکسهای برنامههای پادگیر و داخل پست سایت قرار میدیم. البته احتمالش هم هست که به زودی امکان این کار رو از روشهای دیگهای براتون فراهم کنیم. پس منتظر خبرش باشین.
خب حالا بیاید مثل دو قسمت قبلی اول بریم سراغ معرفی کتاب منبع بخش اصلیمون.
تو این قسمت ما به تبیین تکاملی خودکشی پرداختیم و برای این کار از کتاب the evolution of suicide یا تکامل خودکشی استفاده کردیم که در سال 2018 توسط انتشارات اشپرینگر چاپ شده. به طور کلی تمرکز پژوهشها و تحقیقات نویسنده این کتاب سی. ای. سوپر( C. A. Soper ) روی موضوع خودکشی و سوءمصرف مواد قرار داره. و پیش از این کتاب 17 مقاله توی همین حوزه منتشر کرده.
اما کتابی که این هفته براتون در نظر گرفتیم اسمش “دریاره معنای زندگیه”. نوشته یا بهتره بگم گردآوریشده توسط فیلسوف و تاریخنگار معروف آمریکایی، ویل دورانت. چاپ بنگاه ترجمه و نشر کتاب پارسه.
ماجرای این کتاب اینه: روزی مردی نزد ویل دورانت رفت و از او خواست دلیلی به دست او دهد که چرا نباید خودکشی کند. دورات در آن لحظه، جوابهایی به او داد و مدتی بعد، نامهای برای بیش از صد شخصیت مشهور فرستاد و درباره معنی زندگی از آنها نظر خواست و پاسخهای رسیده را به همراه دیدگاه خود در این کتاب منتشر کرد.
این شخصیتای معروفی که در موردشون صحبت میکنیم به فلاسفه دیندار و شکاک ختم نمیشن و هنرمندان، ادیبان، دانشمندان، بازیگران و حتی یه فرد زندانی که حکم حبس ابد خورده رو هم شامل میشن.
خوندن این کتاب رو توصیه میکنیم اما نه با این هدف که بعدش معنای زندگی رو پیدا کنید. برای اینکه فقط تا حدودی به روشهای مختلفی که میشه به چنین پرسشی پاسخ داد آشنا بشیم.
ترجمه این کتاب به لطف شهابالدینعباسی کاملا روان و قابل فهمه. نثر شیوا و موضوع جذابش هم باعث میشه خوندنش راحت و سریع باشه.
خیلی خیلی ممنون ازین که تا اینجا به ما گوش کردین.
همینطور تشکر ویژه میکنیم از تمام نهادها و کانالهایی که ما رو نشر میدن و ازمون حمایت میکنن.
و از تمام کسانی که تا اینجا ما رو دنبال کردن و فکر میکنن این برنامه چیزی بهشون اضافه کرده یا براشون جذاب بوده؛ درخواست میکنیم که ما رو نشر بدن و به دیگران معرفی کنن. نظراتتون رو حتما از طریق کامنتها توی اپهای پادگیر یا زیر پست سایت برامون بفرستین و اینطوری با حمایتتون به ما انرژی بدین و در عوض ما هم سعی میکنیم تو هر قسمت پیشرفت کنیم و مطالب جذابتری براتون جمعآوری و تولید کنیم.
ضمنا برای اینکه راحتتر از اخبار پادکست و گروه مطالعاتی ایوالپس با خبر بشین، کانال تلگرام و صفحات ما رو در اینستاگرام، توییتر، فیسبوک، لینکدین و پینترست دنبال کنین. علاوه بر این به سایت رسمی ایوالپس به آدرس evolps.org هم سری بزنید.
بازم ممنون ازینکه تا اینجا همراهمون بودین.
شب و روزتون خوش.
این قسمت در اپلیکیشنهای پادگیر
منابع
کتاب
مقالات
Miller, J. D., Scott, E. C., & Okamoto, S. (2006). Public acceptance of evolution.
لینکها
Evolution myths: Accepting evolution undermines morality
موسیقی
پارادوکس حیات
باورهای غلط رایج
Level Plane by Riot from YouTube Audio Library
معرفی کتاب
سینا
آوریل 12, 2020خیلی خیلی ممنونم عالی بود 😡