قسمت چهارم ایکست منتشر شد. در این قسمت به بررسی برخی ابعاد زیباییشناسی با رویکرد روانشناسی تکاملی پرداختهایم. در بخش علم چیست سعی کردهایم ویژگیهای شبه علمها را بیان کنیم و در بخش باورهای غلط درباره انواع مکانیزمهای تکاملی و اینکه چرا تکامل مساوی با انتخاب طبیعی نیست صحبت کردهایم. برای شنیدن قسمت چهارم و خواندن متن آن با ما همراه باشید.
آنچه در این قسمت خواهید شنید
تعریف و تشخیص شبه علمها
زیباییشناسی با رویکرد تکاملی
تکامل مساوی با انتخاب طبیعی؟
معرفی کتاب
متن قسمت چهارم:
علم چیست؟
سلام فرهاد هستم.
تو قسمت قبلی، قول داده بودیم بعدا بیشتر راجع به شبه علم حرف بزنیم .
راستش وقتی صحبت از شبه علم میشه، ترجیح میدم یکم دست به عصا تر باشم.
تشخیص علم و شبه علم کار آسونی نیست. یکمی شبیه تشخیص بیماریهاست .
یعنی یک سری علائمی هستن که وقتی همشون کنار هم جمع میشن، احتمال وجود اون بیماری رو تقویت میکنن. اما بیشتر وقتها بعضی از اون علائم هستن بعضیاشون هم نیستن.
خب اون وقت تکلیف چیه؟
یعنی بیشتر وقتها ما با یک شبه علم تمام عیار طرف نیستیم. برای همینه که میگن، علم و شبه علم دو سر یک طیف هستن. اکثر وقتها ما این وسطها هستیم. حالا یکمی اینورتر یا یکمی اون ورتر.
قبلش این سوالو جواب بدیم که تعریف شبه علم اصلا چیه؟
“یه سری باورها و رویه هایی که ادعای علمی بودن دارن اما روش علمی ندارن”
پس مشکل اصلی سر اینه که طرف ادعای علمی بودن داره.
یعنی می خواد توی دورانی که علم برای خودش اتوریتهای دست و پا کرده، از اتوریتهی علم سوء استفاده کنه.
اگه طالع بینها، از همون اول بگن ما رو جزء سرگرمی ها طبقه بندی کنین، اصلا هیچ مشکلی پیش نمیاد. مگه قراره همه چی علم باشه؟ مگه هرچی علم نباشه بده؟
اما وقتی کسی که فال قهوه می گیره ادعا کنه که کارش اصلا علمی هم هست و مورد تائید دانشمندها و محققها هم قرار گرفته کار رو هم برای خودش سخت میکنه هم برای ما.
حالا یک سری از رویه ها و باورها میتونن بگن ما رسم و سنت هستیم یه آئین هستیم . یا مثلا یه جور لایف استایلیم .
در تاریخ بشر یه دوران هایی بوده که مردم از دریچه جادو به همه چیز نگاه می کردن. مثلا یه جور جهان بینی بوده براشون یا یه روش زندگی بهشون میداده. اما آیا علمی هم بوده؟
مثلا وقتی پای یکی می شکست، پایه ی صندلیه توی خونه ی طرف رو هم سفت می بستن تا پای طرف زودتر خوب بشه. روی چه حسابی؟ روی حساب تشابه !
پایه ی صندلی شبیه پای آدمه. اگه یه کاری برای پای صندلی بکنیم، روی پای آدم هم تاثیر میذاره.
سرگرمی و رسم و سنت و آیین هم بذاریم کنار؛ خیلی چیزها باورهای دینی هستن. لزومی نداره اصرار کنیم علمی اند.
مثلا تناسخ یه عقیده مذهبیه. نهایتا می تونه مورد توجه فلاسفه باشه. اما چرا بهش بگیم علم؟
یا از اون بدتر از اصل پایستگی ماده و انرژی هم برای اثباتش استفاده کنیم؟
یا مثلا کارما رو ربطش بدیم به قوانین نیوتن و عمل و عکس العمل و ادعا کنیم همهی اینها علمیه.
شاید ملبغ های مذهبی یا بازاریاب های صنعت سرگرمی و لایف استایل اونقدر اعتماد به نفس ندارن و باور نمیکنن که آیین ها و رسم و رسوم و باورهای مذهبیشون به اندازه کافی رو پای خودش محکم ایستاده. برای همین از علم استفاده میکنن.
مثلا ما ایرانیها کدوممون برای مراسم شب یلدا و هفت سین نوروز دنبال مبانی علمی میگردیم؟ نهایتا ریشههای تاریخی یا اسطوره ایش می تونه خیلی هم برامون جذاب باشه که هست البته. اما چرا علمی باید باشه ؟
به هر حال رویه هایی که ادعای علمی بودن دارن اما روش علمی ندارن رو، بهشون میگیم شبه علم.
ویژگیهاشون رو هم الان یکی یکی براتون میگم.
ویژگی اول اینه که خیلی از شبه علم ها مهندسی معکوس می کنن. یعنی از آخر میرن به اول. اول یه باوری دارن بعد شروع میکنن براش دنبال شاهد و دلیل و استدلال می گردن .
هیچوقت اینطوری نبوده و نیست که اول یه سری مسائل و داده ها و شواهدی تو دستشون بوده باشه و بعد برای اینکه تبیین درستی از اون داده ها داشته باشن، یه نظریه ای رو مطرح کنن. یعنی همون کاری که توی علم میشه معمولا.
نشونه دوم چیه؟ شبه علم ها وقتی میرن دنبال شاهد و دلیل برای حرفهاشون می گردن؛ شواهد رد کننده و منفی رو کلا نادیده میگیرن.
توی علم هم ممکنه هی رفت و برگشتی از شواهد و داده ها وچود داشته باشه. هی بریم سمت فرضیه و نظریه و هی از نظریه برگردیم عقب سراغ شواهد و دلایل. اما شواهد و دلایل رو اصلا فیلتر نمیکنیم.
یعنی اگه تو بررسی هامون، به کلی شواهد منفی رسیدیم، برمی گردیم عقب سراغ فرضیه مون، یکمی تغییرش میدیم و اصلاحش می کنیم.
اما توی شبه علم ها، توپ هم نمی تونه یه رویه و باور رو تغییر بده چه برسه به مجموعه ای از شواهد رد کننده!
اینا رو اضافه کنید به نشونهی سوم ببینیم چی از آب در میاد:
توی شبه علم ها، مشاهدات معمولا کنترل نشده هستن. یعنی نظام مند نیستن. یه جورایی از همون اول سوگیری دارن. مثلا طرفی که ادعا می کنه هر انسانی یه هاله ای ازانرژی اطراف بدنش داره، که با عکس برداری هم میشه نشونش داد؛ عکس های که به عنوان شاهد مطرح می کنه توی یه شرایط کنترل شده گرفته نشدن. یعنی نمیاد بررسی کنه چه چیزهایی ممکنه به اشتباه توی عکسهاش اتفاق افتاده باشن. نمیاد توی شرایط مختلف که جلوی امواج الکترومغناطیسی گرفته شده باشه و لنز دوربین هم خوب تمیز شده باشه و … عکس از هاله بندازه.
حالا ترکیب این سه نشونه، باعث می شه شبه علم ها یه ویژگی مهم پیدا کنند.
چهارم: شبه علم ها معمولا راکد اند. در جا می زنن. هر چی زمان بگذره هر کی هم در موردشون تحقیق کنه، باز سر همون خونه اول می مونه .
طبیعی هم هست دیگه. یه چیزی که باعث می شه ما توی علم جلو بریم. اینه که به مسائل حل نشده اهمیت بدیم .
اگه توی شبه علم ها اصلا مساله حل نشده ای وجود نداشته باشه؛ یا اگر هم باشه نادیده گرفته بشه، طبیعیه که حرفشون یک کلام باشه .
پس اینجا نشونه پنجم هم معلوم میکنیم: توی شبه علم ها مساله ی بی جواب و حل نشده وجود نداره. یه جورایی برای همه ی سوالا جواب دارن. یه نظریه است که همه چی رو تبیین می کنه .
قرار نیس شبه علم ها لنگ کارشناسها بمونن؛ تا مسائل جدید رو حل و فصل کنن. برعکس، کارشناسها باید بیان جوابهای آماده قبلی رو برای ناهمخوان ترین اتفاق جدید، بشنون و برن!
اتفاق نا همخوان، یعنی یه تجربه ی جدید که با تجربه های قبلی همخوانی نداره. و معمولا توی علم وقتی این تجربه های ناهمخوان روی هم جمع می شن؛ اصلا انقلاب علمی ایجاد می کنن .
اما توی شبه علم به این تجربیات انقلابی میگن: توطئه.
این خیلی مهمه ها.
نشونه شم اینه که شبه علم ها خیلی نگران توطئه علیه خودشونن. اصلا ادبیات توطئه و دسیسه و دشمنی اگه جایی دیدید معلومه یه خبرایی هست .
یعنی اونجا دیگه با مساله، علمی برخورد نمی شه. قضیه سیاسی شده. جنگ قدرت شده. نبرد اتوریته هاست.
میدونم این اپیزود یک خورده طولانی تر از بقیه شد.
چون اپیزود بعدی اپیزود آخر این فصل هست، قراره بتونیم تا یه جایی از مطالب رو، جمع بندی بکنیم .
خب تا اپیزود بعدی یه فکری بکنید ببینید باورهایی که باهاش سر و کار دارید کدوم یکی از این شش تا نشونه رو که براتون گفتم دارن.
شاد و پیروز و تندرست باشید.
چرا در قفس هیچ کسی کرکس نیست؟
سلام من نیما هستم. خوش اومدین به بخش اصلی ایکست.
چیزهایی که ما روی اون ها برچسب زیبایی میزنیم می تونن تو دسته بندیهای خیلی متفاوتی قرار بگیرن. مناظر طبیعی, آثار هنری, چهره و بدن انسان ها, بعضی حرکات ورزشی و هنری و خیلی پدیده های دیگه که نگاه ما رو به خودشون خیره می کنن. اگه بخوام از هرکدوم از این دسته بندیها براتون مثال بزنم میتونم به چهرههای زیبا مثل آدری هپبورن، یه منظرهی طبیعی فوقالعاده وقتی تو ارتفاعات ماسال وایسادین و زیر پاتون دریایی از ابره، فیلمها، نقاشیهایی مثل نقاشیهای داوینچی و حتی یه گل زیبا تو جام جهانی اشاره کنم.
چرا ما به اینها زیبا میگیم؟ معیار ما برای زیبایی چیه؟ قطعا زیبایی معیارهای زیادی داره و هرکسی حتی اگه آکادمیک نباشه یه معیار شخصی ای براش داره. زیبایی ممکنه ریشه در کودکی ما داشته باشه یا ممکنه متاثر از فرهنگ جامعهای باشه که ما توش زندگی میکنیم. فرهنگمون به ما میگه که مثلا معماری اسلامی یا موسیقی اصیل ایرانی زیبا است. فرهنگه که معیار ما رو از زیبایی تعیین میکنه. ولی بیاین یه لحظه راجع بهش فکر کنیم. درسته ما صنعت توریسم و گردشگریمون مشکل داره و توریست کم داریم ولی مطمئنم شما هم تایید میکنید که توریستهایی که میان ایران شیفتهی معماری ایرانی میشن، عاشق تخت جمشید و میدان نقش جهان میشن، حتی اگه تهران هم بیان از ساختمونها و محلههای قدیمی کلی خوششون میاد و ازشون عکس میگیرن. یه مثال دیگه براتون بزنم. فرش ایرانی رو در نظر بگیرین. همین الان تو اینترنت سرچ کنید پرشین راگ و ببینین که چندتا سایت دارن فرش ایرانی رو میفروشن. سلیقهی زیبایی تو هر شکل و فرمی که باشه بین فرهنگها معیارهای مشترکی داره. شما از موسیقی فرانسوی لذت نمیبرین؟ یا از رقصهای کشورهای دیگه خوشتون نمیاد؟
به نظر میرسه نظریهی تکامل داروین میتونه این جهان شمولی رو توضیح بده. و خب وقتی از تکامل حرف میزنیم یعنی باید از بقا و تولیدمثل حرف بزنیم. اما معیارهای زیبایی چطور میتونستن به بقا و تولیدمثل یه ارگانیزم کمک کنن؟ دم طاووس رو در نظر بگیرین. این دم علی رغم تمام زیباییش برای بقای خود طاووس سازگاری خوبی نبوده. چون برای حیواناتی که طاووس شکار میکنن تقریبا مثل تکون دادن یه پارچهی قرمز جلوی یه گاو وحشی میمونه. ولی در عین حال این دمی که مثل یه اثر هنری میمونه برای طاووسهای نر موفقیت تولیدمثلی به شمار میاد. دم طاووسهای نر امروزی نتیجهی ترجیحات طاووسهای ماده تو انتخاب جفته. بنابراین زیبایی یکی از راههای تکامل برای اینه که ما رو یعنی تقریبا تمام موجودات متعلق به سلسله جانوران ( Animalia kingdom ) رو تشویق کنه تصمیاتی بگیریم که بیشترین فایده رو برای بقا و تولیدمثلمون دارن. یعنی تجربهی زیبایی یه سازگاریه. حالا ما آدما این سازگاری رو با خلق آثار هنری گسترش میدیم و تشدید میکنیم. جلوتر براتون توضیح میدم که چطوری انتخاب طبیعی و انتخاب جنسی ما رو به سمت اتخاذ اینجور تصمیمها هدایت میکنن.
برای اینکه بفهمیم زیبایی از نظر انسانهای امروزی چه معنیای داره باید ببینیم زیبایی از نظر اجدادمون چه معنیای داشته و برای این کار باید محیط جغرافیایی و اجتماعیای که اجدادمون توش زندگی میکردن رو در نظر بگیریم.
این منظرهای رو که براتون توصیف میکنم تصور کنین. یه فضای باز با چمنهای کوتاه و چندتا درخت که شاخههاشون به سمت پایین خم شدن و نزدیک زمینن، یکم دورتر رودخونه یا دریاچهای دیده میشه و پرندههای رنگی که تو آسمون دارن پرواز میکنن، در وسط تصویر هم باریکه راه خاکی ای وجود داره که میشه دنبالش کرد. این منظره، همون منظرهایه که اجدادمون توش بیشترین شانس زنده موندن رو داشتن. درختایی که میشه ازشون بالا رفت برای اون جدمون که داشته از دست یه پلنگ فرار میکرده مایهی آرامش بودن و پرندهها نشونهی اینه که میشه یه چیزی شکار کرد و خورد. امروز تصویر چنین منظرهای رو میتونیم تو بکگراند لپتاپها و تقویمها پیدا کنیم. و تقریبا همهمون حتی کسایی که توی کشورشون همچین منظرهای هم ندارن این منظره رو زیبا میدونن.
حالا یه نفر ممکنه از جاش بلند بشه و اعتراض کنه، بگه: خب این که زیبایی طبیعیه. زیباییهایی که در طبیعت وجود داره. اما زیبایی هنری چی؟ زیباییهایی که توی آثار هنری ساخته شده توسط انسانها وجود داره. آیا این زیبایی وابسته به فرهنگ نیست؟ و نشات گرفته از فرهنگ نیست؟
برای پاسخ به این سوال، بیاید بار دیگه به پیش از تاریخ (prehistory) نگاهی بندازیم، یعنی برگردیم به چند صد هزار سال پیش، زمانی که هیچ خط و سیستم نوشتاریای وجود نداشت و اجداد انسانها فقط بلد بودن شکار کنن و با یه سری ابزارآلات سنگی کار کنن. فرضیهای وجود داره که به طور گسترده پذیرفته شده، طبق این فرضیه، اولین آثار هنری ساخت بشر همون نقاشیهای روی غارها هستن. Chauvet یه غار 32 هزار ساله است که توی فرانسه جای داره و روی دیوارهای این غار نقاشیهای واقعیای از زنان و حیوانات نقش بسته. اما مهارتهای هنری و مهارت در ساختن اشیای زینتی خیلی قبلتر از اینها در نسل بشر وجود داشته! مثالاش هم گردنبندهاییان که از صدف میساختن یا نقاشیهایی که روی بدنهاشون میکشیدن. نمونههایی از این هنرها رو که متعلق به 100 هزار سال پیش بوده پیدا کردن! اما! اما! مهارتهای هنری از اینها هم فراتر میرن! آثار صنع هنری بشر از این تاریخها هم قدیمیتره! در واقع یکی از جذابترین آثار هنری پیش از تاریخ تیشههایی هست که معروف به تیشههای acheulian ه . اینا قدیمیترین ابزارآلات سنگیای هستن که برای بریدن و قطعه قطعه کردن استفاده میشدن و در شرق آفریقا پیدا شدن و قدمتشون برمیگرده به دو و نیم میلیون سال پیش.
انواعی از این ابزارآلات به شکل خام و دفورمه وجود داشتن تا این که حدود 1.4 میلیون سال پیش اعضای یکی از گونههای انسانی به نام Homo erectus شروع کردن به شکل دادن به این تیشههای بیشکل و نه چندان زیبا! اونها تیشههایی باریک، با پرههای تیز به شکل بیضی ساختن که وقتی به اونها نگاه میکنیم، در نظر ما جذاب میان و شکل متقارنی دارن و البته انگار به شکل برگ یا به شکل قطره اشکن یعنی الهام گرفته از طبیعتن. نکتهی جذاب اینه که این تیشههای دستساز رو در مناطق مختلف جهان، آسیا، اروپا و آفریقا، از خاک در آوردن! ینی هرجایی که دو گونهی Homo erectus و Homo ergaster زندگی میکردن حالا میحوام چی بگم درمورد این اشیا؟ این اشیا به احتمال زیاد برای شکار کردن استفاده نمیشدن. چون از یه طرف تعداد کمی از اونها وجود داره، از طرف دیگه هیچ نشانهای از پوشش جانور روی پرههای ظریف این اشیا دیده نشده. تازشم اونها برای این که بخوان ابزار شکار باشن خیلی سنگین بودن، و موادی که برای ساختن این تیشه ها ازشون استفاده شده، به درد شکار نمیخورده. مهمتر از همه ساخت استادانه و ظریف این اشیائه. این نکته که این ابزارها حتی امروز هم به چشم ما انقدر زیبا میان به نظرتون نمی تونه معنی خاصی داشته باشه؟ شاید از اول هم انگیزه سازنده خلق یه اثر هنری بوده به جای ساخت صرفا یه وسیله برای شکار. اما چرا؟ چرا اون انسان نخستی باید زحمت ساختن چنین شیی رو به خودش بده؟ جواب اینه: تیشههای دستساز پیشرفت تکاملیای در تاریخ بشریت محسوب میشن. این ابزارآلات به جای این که به کار شکار بیان، کاربردشون میشه عمل کردن به عنوان چیزی که داروینیها بهش میگن سیگنالهای شایستگی تکاملی! کاربردشون و فایدهشون میشه یه چیزی شبیه به پرهای طاووس، فقط این که اینا پر ندارن ولی آگاهانه و باهوش و ذکاوت ساخته شدن!
تیشههای دستسازی که خوب ساخته میشن نشوندهندهی یه سری کیفیتهای شخصی خوشایند هستن- مثل هوش، کنترل حرکتی خوب، توانایی برنامهریزی، مسئولیتپذیری و بعضی وقتها هم نشوندهندهی اینه که سازنده به منابع مرغوب و خفنی دسترسی داره! بعد از هزاران و هزار نسل، این مهارتها و تواناییها موجب شد که آدمهایی که این تواناییها رو داشتن توی سلسله مراتب اجتماعی بالا و بالاتر برن و نسبت به اونهایی که فاقد این تواناییها بودن یه سری برتریهای تولیدمثلی کسب کنن! مردهای باهوش و توانایی که مهارت ساختن تیشههای قشنگ رو داشتن وقتی میخواستن رابطهای برقرار کنن حتما میگفتن: HEY!، چرا به غار من نمیآی تا تیشههای دستسازی که خودم ساختم رو نشونت بدم!
البته به احتمال زیاد فواید ساختن این آثار هنری به همین جا ختم نمیشن، عضوی از قبیله که یه همچین مهارتهایی رو داره هم به شایستگی تکاملی خودش و هم به شایستگی تکاملی افراد قبیله کمک میکنه. نکتهی جالب این جاست که Homo erectus، یعنی گونهای که این اشیا رو میساختن اصلا زبان نداشتن!! باورکردنش سخته ولی واقعیت داره! سنت ساختن این تیشه های دست ساز طولانی ترین و بادوامترین سنت هنری بین اجداد ما بوده که از ۵۰ تا ۱۰۰ هزار سال پیش از پیدایش زبان به وجود اومده و تا یک میلیون سال هم ادامه داشته. پس اگه احیانا خودتون یا کسی از اطرافیانتون به جمع کردن انواع چاقو و تیز کردن اونها علاقهمندید لازم نیست زیاد نگران بشید. البته که یکمش شاید ضرر نداشته باشه!
سنت تیشهسازی ادامه داشت تا این که انسان خردمند ظاهر میشه! انسان خردمند، ینی همون هومو ساپینسها که اسم علمی گونهی ماست، از اسمش معلومه خیلی باهوش و باذکاوت بوده، به همین خاطر به احتمال قوی راههای جدیدی رو برای تحت تاثیر قرار دادن دیگران پیدا کرده! مثلا، چه میدونم!! جوک تعریف کردن! رقصیدن! داستانگویی و خیلی راههای دیگه! تفاوت انسانهای خردمند با اجدادشون اینه که اون ها ذوق هنری خودشون رو در خلق دنیاهای تخیلی خرج میکردن. یا احساسات شدید و قوی خودشون رو با موسیقی، نقاشی و رقص بروز میدادن. اما همچنان یه ویژگی اساسی که توی شخصیت اجداد ما انسانهای خردمند وجود داشت به بقای خودش ادامه داد. این ویژگی مربوط به تمایلات زیباییشناسی ما میشه، این که ما زیبایی رو توی هر کاری میبینیم که با مهارت انجام شده. ما انسانها یه سلیقه و ذوق دائمی درونی داریم که زیبایی رو توی هنر حس میکنه، در واقع توی هر چیزی که به خوبی انجام شده. آثاری که توی موزهی لوور قرار گرفتن، برجهای بلند و زیبایی که توی کلان-شهرها سر به فلک کشیدن، موسیقی کلاسیک، همه و همهی اینها رو به این خاطر دوست داریم که یه نوع کمالی درشون هست! یه جور مهارت و ذوق! پس آیا زیبایی در چشم آن است که مینگرد؟ نه! زیبایی در اعماق ذهن ما جای داره! هدیهایه از طرف و به خاطر مهارتهای هوشمندانه و زندگی غنی احساسی اجدادان ما. واکنش شدید ما به تصاویر و نقاشیها، به بروز احساساتی که در هنر وجود داره، به زیباییای که در موسیقی احساس میکنیم، به آسمان شب، با ما و نوادگان ما تا زمانی که نسل بشر ادامه داشته باشه خواهد ماند.
ممنونم از این که به من گوش کردید. ازتون دعوت میکنم حتما بخش بعدی ایکست رو هم بشنوید.
تکامل مساوی با انتخاب طبیعی؟
سلام من الا هستم. امروز هم مثل همیشه با باورهای غلط همراه شمام.
یه باورغلطی بین خیلی از ماها هست که فکر میکنیم تکامل مساویه با انتخاب طبیعی. ممکنه این فکر رو هم نکنیما اما یه وقتایی توی افکار و استدلالهامون دچار همچین اشتباهی میشیم.
در واقع انتخاب طبیعی یه مکانیزم تکاملیه. به این معنا که تو طول زمان باعث تغییر فراوانی انواع ژنها بین جمعیت میشه. اما مهمه که بدونیم این تنها مکانیزم تکاملی موجود نیست. آره قطعا یکی از مهمترینها و تواندمندترین این مکانیزمهاست اونهاست اما به جز اون مکانیزمهای دیگهای هم هستن. مثل: رانش ژنی((genetic drift، شارش ژنی(genetic flow) و جهش ژنتیکی (genetic mutation)که الان هر کدوم رو به صورت خلاصه براتون توضیح میدم.
رانش ژنی زمانی اتفاق میوفته که یه واقعه باعث بشه یه جامعه جدید به وجود بیاد که نشون دهنده جامعه اصلی نیست. واضحتر اگه بخوام توضیح بدم؛ مثل یه خطای نمونه گیری میمونه. مثلا ممکنه شما دستت رو بکنی توی یه بسته اسمارتیز و همه اسمارتیزهایی که بیرون بیاری تصادفا آبی باشن.
وقتی دو موجود زنده قراره تولید مثل کنن ژنهای اونها با هم دیگه ترکیب میشن و این باعث ایجاد تنوع توی صفات موجودات میشه، حالا ممکنه بر حسب اتفاق، یه سری صفات بدون دلیل خاصی که بشه اسمش رو سازگاری گذاشت بیشتر منتقل بشن و اینطوری شانس بقای صفات رقیب کم و کمتر بشه یا کلا از بین بره حتی. مثلا دو تا خرگوش که یکیشون قهوه ای و اون یکی سفیده ممکنه بچه هایی به دنیا بیارن که همشون قهوه این و این باعث میشه شانس بقا و تکامل خرگوشای سفید از خرگوشای قهوه ای کمتر بشه. میدونین دارم به چی فکر میکنم؟ به تمایل ما برای این که بفهمیم بالاخره بچه بیشتر به کی رفته. مامانش یا باباش؟
چنین اتفاقی توی تکامل رایجه و میتونه تاثیرات بزرگی هم داشته باشه. برای مثال میشه به سندروم کوهن که یه بیماری نادره اشاره کرد. تو کل جمعیت دنیا نهایتا ابتلای 1000 نفر به این سندروم رو گزارش میکنن اما متاسفانه یه خانواده آمیش تو اوهایو 3 تا دخترشون با این سندروم متولد شدن. البته به طور کلی احتمال ابتلا به این بیماری بین آمیشهای آمریکایی بیشتره. چرا؟ شانس. یا البته شاید بهتر باشه بگیم بدشانسی.
مکانیزم بعدی شارش ژنیه. شارش ژنی رو میشه تکامل از طریق جا به جایی افراد یا حداقل ژنهاشون تعریف کرد. اتفاقی که درصورت مهاجرت گونه ها احتمال وقوعش بیشتر میشه. تولید مثل اعضای دوگونه خودش به نوعی باعث تکامل میشه؛ تا اون جایی که تفاوتهاشون با هم ترکیب بشن و صفات به یه تعادلی برسن. این پدیده از چیزاییه که میتونه به مرور، باعث به وجود اومدن یه گونه جدید بشه. البته که این چیزا خودشون به صورت طبیعی رخ میدن. مثلا شواهدی پیدا شده که اجداد ما با یه سری دیگه از نخستیهای اون دوره هم ارتباط داشتن و هم تولیدمثل کردن. که این یعنی ژنهای ما و اونا با همدیگه ترکیب شدن. شاهد دیگه این که، بچه های حاصل از تولید مثل اروپاییهای مهاجر آمریکا با بومیهای اون منطقه به وضوح صفاتی متفاوت از اجداد دارن. اما به صورت مصنوعی و به دست بشر امروز هم این اتفاق و زیاد داریم میبینیم. سادهترین مثالش هم همین میوه های پیوندی توی بازاره.
مکانیزم بعدی جهش ژنتیکیه که به خاطر ساده و ابتدایی بودن ظاهریش خیلی وقتا ازش غافل میشن؛ در حالی که قطعا یکی از مکانیزمهای مهم تکاملی محسوب میشه. جهش ژنتیکی به ۳ نتیجه ممکنه منتهی بشه. یا برای ارگانیسم مفیده و باعث برتری و شایستگی بیشترش میشه یا خنثی است و تاثیر خاصی نداره یا اینکه مضره. که معمولا هم مضره و تا جای ممکن کم یا حذف میشه.
همه اینها مهمن چون به محض اینکه یه صفت قابل توارث به وجود بیاد؛ وارد چرخه تکامل میشه و ممکنه تغییراتی چه بزرگ و یا چه کوچیک ایجاد کنه.
تا اینجای کار میشه نتیجه گرفت که پس صرفا بقای هر چیزی ناشی از شایستگی و برتریش نبوده و خیلی جاها این شانس و تصادفه که یه صفت یا پدیده رو وارد این چرخه کرده.
اما آخرین مکانیزمی که میخوام در موردش صحبت کنم و به موضوع بخش قبلی هم مرتبطه انتخاب جنسیه یا همون sexual selection قضیه ازون قراره که؛ ممکنه موجودات یه سری ویژگی داشته باشن که کارکردش مطابق یا برخلاف شایستگی تکاملی و بقاشون باشه اما علی رغم این مضرات تکاملی این ویژگیها بازم به نسلهای بعدی منتقل شده باشن. این یعنی چی؟ یعنی همون مثال معروف دم طاووس که مانع حرکت کارامدشه اما چون برای طاووسهای ماده جذاب بوده ماندگار شده. یا مثلا احتمالا شکل اندام زنانه با لگن بزرگتر، یا همون مثالی که برای توصیفش زیاد استفاده میشه یعنی اندام گلابیشکل؛ بیشتر از این که نتیجهی انتخاب طبیعی و عاملی باشه که برای زنده موندن خود اون موجود اهمیت داشته، برای جفتیابیش مهم بوده؛ و این یعنی دقیقا عامل انتخاب جنسی. به این صورت که نرهای اجداد ما، بیشتر به دنبال مادههایی بودند که اندامشون به گلابی شبیهتر بوده و لگن بزرگتری داشته ان. چون که این طوری احتمال زنده موندن بچه توی شکم ماده، و این که بهتر مراحل رشد جنینیش رو بگذرونه؛ بیشتر میشده.
و جالبیش این جاست که بعد از مدتی، معیار زیبایی هم بر همین اساس شکل گرفته. واسه همین هم نرهایی که مادههایی با این ویژگی هارو ترجیح می دادن بیشتر توی تولید مثلشون موفق بودن و خلاصه اون معیاری از زیبایی که با بقای انسان سازگار تر بود موندگار شد و بقیه به مرور کم رنگ تر شدن.
البته بحث تحلیل زیبایی شناختی و سایر جنبه هایی که میشه ازش به این ماجرا نگاه کرد؛ جای خودش و ما فعلا به همین جنبه اکتفا میکنیم.
دلیل اینکه من انتخاب جنسی رو به عنوان آخرین مکانیزم تکاملی مطرح کردم اینه که سرش بین افراد اختلاف نظر وجود داره؛ یعنی بر سر اینکه آیا انتخاب جنسی زیر مجموعه انتخاب طبیعیه یا خودش یه مکانیزم مستقله هنوز به توافق نرسیدن. و این یعنی یه سری معتقدن انتخاب جنسی از انتخاب طبیعی جدا نیست و دلیلشون هم اینه که انتخاب شدن توسط یه جفت خودش نوعی شایستگی محسوب میشه و اصلا چه شایستگی مهمتر از امکان تولید مثل و انتقال ژن ها اما مخالفای این بحث هم معتقدن که چون از این مکانیزم میشه برای توجیه تکامل صفات مخالف بقا استفاده کرد پس یه مکانیزم جداست. البته اینجا میشه وارد یه بحث دیگه شد که آیا اصلا بقا بر تولید مثل ارجحیت داره؟ حالا نظر شما چیه؟بالاخره ارجحیت با بقاست یا تولید مثل؟ میتونین نظرات خودتون رو برای ما به شیوه های مختلفی که اخر پادکست حتما میگیم ارسال کنین.
ممنون ازینکه تا اینجا همراه من بودین. امیدوارم ازین بخش لذت برده باشین. باما همراه باشین.
معرفی کتاب
سلام من ضحی هستم
خوش اومدین به بخش آخر این قسمت یعنی بخش معرفی کتاب. اگر کنجکاوین بدونین منبع متن اصلی این اپیزود چه کتابی بوده با من همراه باشین.
متن اصلی این قسمت یعنی بخشی که در مورد تبیین تکاملی زیبایی شناسی بود با استفاده از کتاب The Art Instinct: Beauty. pleasure and human evolution یا غریزه هنر: زیبایی. لذت و تکامل انسان، نوشته شده.
نویسنده این کتاب فیلسوف آمریکایی آقای دنیس داتنه (Denis Dutton) که دکتری فلسفهاش رو از دانشگاه سانتا باربارای کالیفرنیا گرفته. حوزه تالیفات و پژوهشهای دکتر داتن، هنر، تکامل و رسانه است. آخه ایشون از کارآفرینان اینترنتی هم بودن و موسس یا از موسسین چند وبسایت موفق هم محسوب میشن. میشه گفت که دکتر داتن در کل نویسنده یا از نویسندگان 8 کتاب بودن که 5تای اونها مرتبط با موضوع هنر و زیباییه. متاسفانه دکتر داتن در سال 2010 تو سن 66 سالگی از دنیا رفتن.
حالا نوبت میرسه به معرفی کتاب این هفته.
اسم کتاب این هفته زیباشناسی و طبیعته. نوشته گلن پارسونز که دکترای فلسفه داره. و ترجمه زهراقیاسی از انتشارات رشد آموزش.
این کتاب درآمدیه بر درک زیبایی طبیعی. منظور از زیبایی طبیعی همینه که چه چیزی طبیعت رو تو چشم ما انسانها زیبا میکنه. این کتاب دیگه وارد زیبایی انسان برای انسان و انواع و اقسام آثار هنری نمیشه. البته به هر حال نویسنده گاهی اوقات به هنر هم اشاراتی میکنه ولی تمرکز اصلیش روی زیبایی طبیعته. دکتر پارسونز توی این کتاب به جای این که دیدگاه فیلسوفهای مختلف رو با جزئیات بررسی کنه همه نظرات رو زیرمجموعه چند رویکرد مختلف یعنی پست مدرنیسم، فرمالیسم، رویکرد علم بنیان و پلورالیسم در نظر گرفته و ایده هر رویکرد رو به صورت کلی و با بیان خودش توضیح داده که این فهم موضوع رو برای خواننده خیلی راحتتر میکنه. از همه جالبتر آخر هر فصل ایراداتی که به اون رویکرد وارد شدن رو هم بررسی میکنه. این نگاه رفت و برگشتی و بیطرفانه نویسنده قطعا یکی از نقاط قوت این کتابه. علاوه بر این، ترتیب بیان رویکردها و نگاه تحلیلگرانه نویسنده هم به نظرم از عوامل جذابیت کتاب زیباییشناسی و طبیعت محسوب میشه.
اما نویسنده این کتاب تو دو فصل آخر ایده حفاظت زیباشناختی رو هم مطرح میکنه. یعنی دیدگاه کسایی که میگن باید از زیبایی طبیعی حفاظت کرد و بعدش هم وارد بحث زیباییهای مصنوعی ساخت دست بشر و اخلاقی یا غیراخلاقی بودن اونها میشه.
خیلی ممنونم ازین که به ما گوش دادین و امیدوارم ازین قسمت لذت برده باشین. نظرات و پیشنهاداتتون رو برامون کامنت بذارین و فراموش نکنین صفحات ما رو تو اینستاگرام، تلگرام، توییتر و پینترست دنبال کنین. علاوه بر این به سایت رسمی ایوالپس به آدرس evolps.org هم سری بزنید.
شما میتونین ایکست رو از طریق اپلیکیشنهای پادگیر مثل ساوند کلاود، کست باکس و اپلپادکستز و سایت ایوالپس بشنوین و دریافت کنین.
ضمنا متن هر قسمت هم همزمان با انتشار از اون قسمت روی سایت قرار میگیره.
بازم ممنونیم هم از مخاطبان عزیزمون و هم از کانالها و نهادهایی که از ما حمایت میکنند و ما رو نشر میدن.
شب و روزتون خوش
این قسمت در اپلیکیشنهای پادگیر
منابع
کتابها
غریزه هنر: زیبایی. لذت و تکامل انسان
لینکها
Evolution myths: Natural selection is the only means of evolution
Natural Selection and Evolution
موسیقی
چرا در قفس هیچکسی کرکس نیست؟
I Just Wanted To See Your Smile by Broken Elegance
تکامل مساوی با انتخاب طبیعی؟
معرفی کتاب
حمیرا پیشگو
سپتامبر 11, 2019با تشکر مطالب بسیار ارزنده ایی بود ،پویا و ماناباشید.
ضحی عبداللهی
سپتامبر 18, 2019سپاس از همراهی شما.