قسمت دوم ایکست منتشر شد. تمرکز موضوع این قسمت بر تکامل شرارت و نیکی است. برای شنیدن قسمت دوم و خواندن متن آن با ما همراه باشید.
در این قسمت خواهیم شنید
وظیفه علم
شیطان چگونه ظهور کرد – تبیین چگونگی تکامل شرارت و نیکی
آیا ما محکومیم به هر آنچه که تکامل در ما ایجاد کرده؟
معرفی کتابی با موضوع صلحگرایی
متن قسمت دوم:
علم چیست
سلام من محمدامین هستم.
در راستای بحث علم چیست و اینکه چه چیزی علمیه باید بگم که خیلی بعیده اگه وقتی درمورد احساس گرسنگی تون صحبت می کنید آخرش بگید البته این رو علم هم ثابت کرده! برای اینکه شما الان گرسنه اید نیاز به تایید کسی ندارید. حتی علم. یعنی اصلا علم هم کاری به احساسات شخصی ما نداره. پس علم به چی کار داره؟
علم به تبیین پدیده های جهان کار داره. ینی به اینکه چی باعث شده شما واقعا گرسنه تون باشه. یا چی باعث شده با وجود اینکه همین الان یه شکم سیر غذا خوردین باز هم گرسنه تون باشه. پس با احساسات گرسنگی شخصی و لحظه ای کاری نداره با تبیین پدیده ی گرسنگی کار داره.
تبیین کردن یه چیزی یعنی اون چیز رو بطور روشن و شفاف توضیحش بدیم.
وقتی قراره حرکت ماه دور زمین رو تبیین کنیم، یعنی قراره مساله رو روشن کنیم که ماه چطوری و چرا دور زمین می چرخه.
پس وقتی ما توی اپیزود قبلی درباره ی یه نوع استدلال خیلی مهم به نام استناج از راه بهترین تبیین حرف زدیم. در واقع از اصل دغدغه ی علم گفتیم.
همیشه همه ی دغدغه ی دانشمندا این بوده که بهتر و بهتر جهان رو تبیین کنن. اگه بخوان پدیده ی افسردگی رو روشن کنن. یا همون تبیین کنن بهتره بگن در تن و بدن انسان چیزی وجود داره به نام مزاج که انواعی داره و اگه مثلا سودا؛ بر بقیه ی مزاج ها غلبه کنه آدم افسرده میشه؟ یا اینکه بهتره بگن توی خون انسان هورمونی به نام سروتونین وجود داره که اگه کم بشه آدم افسرده میشه.
کدوم تبیین بهتره به نظر شما؟
استدلال از راه بهترین تبیین می گه باید رفت سراغ تبیینی که شواهد تجربی بیشتری پشت سرش باشه. نسبت به فرضیه های دیگه قدرتش توی اینکه پدیده های دیگه رو هم خوب توضیح بده، بیشتر باشه. خیلی تبصره و استثناء نخوره. پیش فرض های اثبات نشده ی کمتری لازم داشته باشه. و وقتهایی که کار سخت میشه بتونه ساده تر مسائل رو بیان کنه.
مشخصه که چیزی که از کانال “استنتاج از راه بهترین تبیین” میاد بیرون مثل قضایای هندسه، اثبات شده نیست.
اصلا علم اینطوری نیست که مثل ریاضی بیاد و چیزی رو ثابت کنه. نهایتا می تونه یه تبیین نسبتا بهتر و معقولتر بده دستمون.
خب طبیعیه وقتی قراره بریم سراغ بهترین تبیین، یعنی داریم یه حرفی میزنیم که فعلا از بقیه حرفها بهتره. و ممکنه بعدا شواهد دیگه ای اضافه بشه. یا تبیین های دیگه ای به ذهنمون برسه که به نظرمون بهتر برسن.
اگه یادتون باشه قسمت قبلی یه حرف کمی عجیب و غریب زدیم. وقتی اون سوال اصلی رو مطرح کردیم که: بین متخصص ها چطوری معلوم میشه یه چیزی علمیه یا نه
گفتیم تاریخ و فرهنگ و حتی روحیات خود دانشمندا روی ماجرا تاثیر میذاره.
این خیلی عجیبه. آخره وقتی پای علم رو جایی باز می کنیم یعنی انتظار داریم که یه نفر توی یه آزمایشگاه روپوش سفیدشو پوشیده باشه و در رو محکم بسته باشه و تا آخر آزمایشهاش هم سری به خبرگزاری ها و کامنت های مردم پای اظهار نظرهای پاپ و پرزیدنت و سلبریتی ها نزده باشه.
اصلا فکر نکنید اگه روپوشتون سفید باشه ذهنتون هم از عادات و رسوم فرهنگتون خالی می شه.
فکر نکنید اگه در آزمایشگاه رو ببندید افکار عمومی از لای درز پنجره ها تو نمیاد.
که یعنی باید بدونیم حال و اوضاع زمانه توی اینکه بین چند تا نظریه ی رقیب کدومش معقول تره و بهتره، تاثیر داره.
بهترین تبیین از آسمون نازل نمی شه. روی خود پدیده ها هم چیزی درباره ش ننوشته!
بلکه یک انتخابه. اما نه یک انتخاب ساده و عوامانه. یک انتخاب تخصصی و پیچیده.
توی قسمت های بعد با این پیچیدگی بیشتر آشنا می شیم.
شیطان چگونه ظهور کرد
سلام من نیما هستم
شما دارین به ایکست گوش میدین.
ایکست برنامهی صوتیای ساخته شده توسط گروه ایوالپسه که تلاشش انتشار مطالب علمی تو حوزه روانشناسی تکاملی به زبان ساده است. گوش کردن به ما نه تنها باعث بیشتر شدن دانش روانشناسی شما خواهد شد بلکه محتوای اون فارغ ازین که تو چه رشتهای تحصیل کردید و میکنید میتونه شناخت شما نسبت به خودتون و دیگران رو افزایش بده. اگر هم نسبت به علم روانشناسی یا نظریه تکامل بیاطلاع نیستید ازونجایی که رویکرد تکاملی به روانشناسی رویکرد جدیدی محسوب میشه و ما به طور اختصاصی روی این دیدگاه کار میکنیم ؛ایکست میتونه نگاه تازهای به مسائل رو بهتون بده و بالاخره به طور کلی قضاوتهای ما نسبت به اطرافیان و موقعیتهای مختلفی که باهاشون مواجه میشیم رو تغییر بده.
شما میتونین ایکست رو از برنامههای پادگیر مختلف مثل کستباکس، ساوند کلاود و آیتیونز بشنوید. علاوه بر این ما هر قسمت رو رو سایت رسمی ایوالپس و همینطور کانال تلگرام هم قرار میدیم. متن هر قسمت هم برای راحتی علاقه مندان همزمان با فایل اون قسمت روی سایت قرار خواهد گرفت.
خب بیاین این بخش رو با یه داستان شروع کنیم.
ظهر روز سه شنبه هفت خرداد 98 خبری در رسانهها پیچید که همه رو شوکه کرد. محمدعلی نجفی شهردار سابق تهران همسرش رو در آپارتمانشون با شلیک دو گلوله به قتل رسوند. در زمان اعتراف به قتل گفته بود که دلیل این اقدام، فشار روانی و مشکلات خانوادگی بوده. از حواشی و حدس و گمانهایی که حول و حوش این اتفاق زده شد بگذریم، تقریبا همه معتقدیم، عملی که محمدعلی نجفی انجام داده شرورانه بوده.
تو این قسمت از ایکست میخوایم بدونیم این طبقه بندیهای خوب و بد از کجا میان؟ آیا خوب و بد محصول تکاملن؟ اصلا تعریف تکاملی خوب و بد چیه؟ و اینکه ما چطور اعمال خوب و بد افراد رو ارزیابی میکنیم؟
اصل اول تکامل یعنی انتخاب طبیعی میگه ویژگیها یا بهتره بگم ژنهایی که باعث میشن یک ارگانیسم زنده بمونه و به سن تولیدمثل برسه، به نسلهای بعدی منتقل میشن و ژنهایی که حاملهاشون به سن تولیدمثل نمیرسن، از بین میرن. پس فرایند تکامل به ارزشهای اخلاقی ما آدمها اهمیتی نمیده. یعنی انتخاب طبیعی نمیاد بگه که خب تو یک نفر رو کشتی و این عملت اخلاقی نیست، پس نمیتونی ژنهات رو منتقل کنی به نسلهای بعدی. این ماییم که میایم روی بعضی از محصولات تکاملی برچسب میزنیم و به یه سریهاشون میگیم بد، به یه سریاشون میگیم خوب.
به بیان تکاملی، عملی که برای شایستگی تکاملی یک فرد هزینه ی زیادی داشته باشه، از نظر ما پلیده. شایستگی تکاملی یا سازواری براساس موفقیت یک ارگانیسم در بقا و تولیدمثل سنجیده میشه. اما ما انسان ها به بیان تکاملی فکر نمیکنیم. در انسانها یک سری مکانیزمهای سنجشگر برای ارزیابی هزینه ای که یک عمل برای خودمون، بستگانمون و متحدانمون داره، تکامل یافتن. درواقع ذهن ما در این ارزیابیها سوگیری داره. درمورد آتش سوزی پلاسکو و بی مسئولیتی مسئولین چه احساسی داشتین؟ آیا درمورد حادثه ی 11 سپتامبر هم همچین حسی دارین؟ همونطور که خودتون احتمالا حدس زدین، هرچقدر قربانیها و مجرمها از نظر ژنتیکی به ما نزدیکتر یا در رسیدن به یک هدف مشترک متحدمون باشن، عمل انجام شده به نظرمون بدتر و پلیدتره. در مورد قضاوت دربارهی اعمال خوب هم همین قضیه صادقه. راجع به طبقه بندی خوبی جلوتر بیشتر صحبت میکنم.
فراموش نکنین که اساس فرایند تکامل انتخاب طبیعیه. بنابراین اینکه این مکانیزمهای سنجشگر به ما رسیدن، نشون دهندهی اینه که انسانها در طول تاریخ تکاملیشون به هم دیگه آسیبهای فاحشی رسوندن و درنتیجه ی این آسیبها، این مکانیزمها تکامل پیدا کردن. پس بیاین ببینیم چرا انسانها بهم آسیب میرسونن؟
هر انسانی داستان یک تکامل موفقه و ما زندگیمون رو مدیون اجدادمون هستیم. اگه هرکدوم از اجداد ما در رقابت برای بقا شکست میخورد، ما الان اینجا نبودیم که این پادکست رو بسازیم و طبیعتا شما هم نبودین که بهش گوش بدین. برای بردن در رقابت تکاملی دو استراتژی اساسی وجود داره. اولیش کسب بهترین منابعه. اجداد ما همیشه مجبور بودن برای بقا باهم رقابت کنن چون میزان منابع محدود بوده. حالا چه این رقابت سر بهترین درخت موز جنگل بوده، چه سر انتخاب بهترین جفت. واسه همینم هست که ما آدمها معمولا خیلی دنبال رقابت و چشم و هم چشمی هستیم و همیشه میخوایم بهترین منابع رو دراختیار داشته باشیم. این وسط اصلا حواسمون نیست که این رفتارها، رفتارهای تکاملین. مثلا اگه پروین خانوم بچشو فرستاده کلاس زبان، من نه تنها بچمو میفرستم کلاس زبان بلکه کلاس شنا هم ثبت نامش میکنم. چون سرمایه گذاری روی بچهها یعنی سرمایه گذاری روی نسلی که قراره نسل منو ادامه بده.
دومین استراتژی تحمیل شرایط نامطلوب بر رقبا است. منظورم از تحمیل شرایط نامطلوب به رقبا کارهایی مثل محدود کردن دسترسی دیگران به منابع، لکهدار کردن شهرتشون و صدمه زدن به خودشون یا خویشاوندانشونه.
بنابراین انتخاب طبیعی سازگاریهایی رو برای آسیب زدن به دیگران ترجیح داده که در طیفی از آسیب های کوچیک مثل دزدیدن غذای دیگران تا آسیبهای جبران ناپذیری مثل قتل، قرار دارن.
چرا قتل از نگاه تکاملی بدترین عمله؟
چون اولا با کشته شدن، قربانی تمامی شانسهای تولیدمثل در آینده رو از دست میده. دوما دیگه نمیتونه از بچههاش حمایت کنه. سوما همسرش گزینهای میشه برای بقای نسل رقبا. خب این نگاه تکاملی قشنگ نیست. ولی حقیقت اینه که از نظر تکامل اگر همسر شخصی که به قتل رسیده با مرد دیگهای ازدواج کنه احتمال این که نسل اون مرد ادامه پیدا کنه بیشتره. و اگر خود مقتول بچه ای داشته باشه احتمالش زیاده که توسط این ناپدری جدید آزار ببینه. و بنابراین بقای نسلش مورد تهدید قرار میگیره.
از زمانی که کشتن رقیب یکی از استراتژیهای بقا شد، تکامل به سرعت مکانیزمهایی رو برای مقابله باهاش انتخاب کرد. مکانزیمهایی که بهشون میگیم مکانیزمهای ضد آدمکشی. مکانیزمهایی مثل نژادپرستی، فرار کردن، توانایی فهمیدن نیت دیگران از زبان بدنشون و اضطراب غریبه که بین فرهنگهای مختلف رایج ترینه و حدودا از 7، 8 ماهگی شروع میشه. همونطور که طبق نظریهی تکامل در طبیعت اگر شکار سریعتر بشه و راههای بهتری برای پنهان شدن از دید شکارچی پیدا کنه، شکارچی هم قویتر میشه، هرچی مکانیزمهای دفاعی بهتر و پیچیدهتر بشن، سازگاریهای مربوط به قتل هم کارآتر میشن و این چرخهی تکاملی همینطور ادامه پیدا میکنه.
حالا کاربرد مکانیزمهای سنجشگر و طبقهبندی خوب و بد برای ما چیه؟
انتخاب طبیعی باعث شکلگیری دو دسته بندی شناختی جهانی خوب و بد شده تا ما بتونیم انگیزههایی رو که موجب کاهش یا افزایش شایستگی تکاملی ما میشن ، تشخیص بدیم. بذارین یه جور دیگه بگم. فرض کنین دختری توسط پدرخواندهاش مورد ضرب وشتم قرار میگیره. این دختر پدرخواندهاش رو تو دسته ی ادم های بد و شرور قرار میده. این کار باعث میشه تا اولا این اتفاقات با برچسب کاهش دهنده ی شایستگی تکاملی در حافظهاش ثبت بشه، دوما باعث برانگیختگی احساسی دختر هنگام رویارویی با اتفاقات مشابه در اینده میشه و درنهایت اینکه این روند، اعمالی رو که برای فرار از همچین موقعیت هایی طراحی شدن، برانگیخته میکنه. بنابراین این ارزیابی ها و طبقه بندی ها از خوب و بد برای این به وجود اومدن که در طول تاریخ تکاملی به اجدادمون کمک میکردن تا از افرادی که ممکن بوده بهشون آسیب برسونن، دوری کنن. عدم اطمینان نسبت قصد و غرض های دیگران هم میتونه دلیل مهمی برای به جود اومدن این دسته بندی ها باشه. ما همیشه توی تعاملاتمون با دیگران درجاتی از شک و تردید رو تجربه میکنیم. طرف مقابل دنبال چه چیزی توی این رابطه است؟ چقدر حاضره برای این تعامل هزینه بده؟. تجربه ی قبلی با یک فرد و شناختی که از قبل ازش داریم یکی از دقیقترین راههاییه که میتونه تعیین کنه تعاملی سازنده است یا مخرب. اما در مورد آدمای غریبه و کسایی که شناخت قبلیای ازشون نداریم چی؟ نظریهی مدیریت خطا میگه در انسانها سوگیریهای شناختی استراتژیکی تکامل پیدا کرده که به اون ها کمک میکنه تا از ضررهای زیادی که ممکنه از جانب بقیهی آدمها ببینن، اجتناب کنن. دلواپسی و اضطراب مادامالعمری که نسبت به نیات غریبهها داریم، مخصوصا مردهای غریبه، شاید یک سوگیری شناختی باشه که از ما در برابر اشخاصی که ممکنه به خاطر سود خودشون به ما ضرر بزنن محفاظت میکنه. درواقع همین استریوتایپ ها هستن که در شرایطی که نمیتونیم اطلاعات کافی از طرف مقابل و قصدش بدست بیاریم تعیین میکنن چه کاری انجام بدیم و از خطرات احتمالی حتی به قیمت از دست دادن یک رابطه ی خوب جلوگیری کنیم.
اما اعمال افرادی که در دسته ی بد ها قرار میگیرن چطور ارزیابی میشن؟ عملی که ضررش بیشتر از سودش باشه در دسته ی بدها قرار میگیره. اما اگه ضرر با سود برابری کنه، به احتمال زیاد از نظر خیلی ها عمل بدی نیست. مثلا وقتی تو سریال شرلوک، شخصیت اصلی سریال یعنی شرلوک برای نجات دادن زندگی دوستش جان و همسرش، مگنسن رو کشت، ما ازش به خاطر قتلی که مرتکب شده بود متنفر نشدیم. برای اینکه ارتکاب به قتل برای دفاع از خود یا دیگران از نظر خیلی ها شرورانه نیست. همچنین عمدی بودن عمل با میزان شرارتش رابطه ی مستقیمی داره. قتل غیر عمد مجازاتش اعدام نیست.
این مکانیزم های روانی که باعث میشن ما افراد رو در دسته ی بدها قرار بدیم و دیدیم که خیلی جاها هم برای ما کاربرد دارن، میتونن وسیله ی استثمار دیگران بشن. چطور؟ مردم از این مکنیزمها برای تشکیل اتحادها استفاده میکنن. اتحادهایی که هدفشون رقابت کردن با گروه حریف و آسیب زدن به اونهاست. مثلا همونطور که جرج بوش در دوران ریاست جمهوریش از برچسب محور شیطان برای تشکیل ائتلاف علیه القاعده استفاده کرد، اسامه بن لادن هم برچسب شیطان رو به ایالات متحده زد تا اون هم همون کاری رو انجام بده که جورج بوش قصدشو داشت، یعنی تشکیل ائتلاف. برچسب بد و شرور زدن روی گروه دیگه ای موجب میشه اولا افراد بیشتری ترغیب بشن به گروه خودی بپیوندن، که این اضافه شدن افراد به زبان تکامل یعنی صدمات بیشتر به شایستگی تکاملی افراد گروه مقابل. دوما این برچسب، هر عملی رو علیه گروه مقابل برای افرادی که خودشون در اتحاد مشارکتی ندارن، توجیه میکنه و بنابراین احتمال مخالفت این افراد با اعمالی که متحدها انجام میدن کمتر میشه. ریچارد داوکینز، زیستشناس تکاملی و نویسندهای که همیشه نظراتاش جنجالبرانگیز بوده در مورد دین میگه: دین میتونه باعث ترویج بدی بشه. منظورمن این نیست که دین خودش میتونه انگیزهای برای جنگ، قتل یا حملات تروریستی باشه. بلکه دین برچسب اصلیه ، برچسبی که دو گروه رو در مقابل هم قرار میده، ما و اونها.
داستان تکامل بدی و شرارت رو با هم بررسی کردیم. اما آیا میتونیم داستانی شبیه به تکامل بدی، برای خوبی هم داشته باشیم؟
خیلی کلی و خیلی ساده، وقتی شما از کسی مهربونی میبینید، به اون آدم میگین، آدم خوب. اما به بیان دیگه، یعنی به بیان تکاملی، مردم وقتی از کسی سود و منفعت در جهت افزایش شایستگی تکاملی دریافت میکنن، اون آدم رو خوب ارزشگذاری میکنن.
دانشمندای تکاملی، سه مکانیزم برای منفعت رسوندن به دیگران تعریف میکنن: اولین مکانیزم، نوعدوستی به خویشاوندان ژنتیکیه، دومی نوعدوستی نسبت به دوستان یا متحدانه و سومی هم نوعدوستیای هست که نسبت به کسایی انجام میشه که نه دوست محسوب میشن و نه خویشاوند، بلکه صرفا هزینهای برای شخصی که نوعدوستی رو انجام میده نداره. والدینی که از عمر خودشون برای بچههاشون میگذرن نوعدوستی نوع یک رو انجام میدن. دوستایی که توی زندگی تو سختیها از هم دیگه حمایت میکنن، نوعدوستی نوع دو رو انجام میدن و اگه من شما رو سوار ماشینم کنم و به دانشگاه برسونم، وقتی که خودم هم به هرحال دارم میرم اونجا، نوعدوستی شمارهی سوم رو انجام دادم.
اما یه سری اعمال دیگهای هم هستن که باید اونها رو از انواع نوعدوستیای که گفتیم جدا کنیم. خوبیهای بلاعوض! سربازی که توی جنگ خودش رو به سمت نارنجک پرتاب میکنه، از خودگذشتگی مادر ترزا برای کمک به دیگران، و آتشنشانی که جون خودش رو برای نجات دیگران به خطر میاندازه، همهی اینها کارهایی هستن که در نظر اکثریت آدمها از ارزش والایی برخوردارن و قطعا در طبقهبندی خوبها قرار میگیرن.
در نهایت اینکه به طور کلی همون نکته هایی که درمورد طبقه بندی بدی و شرارت گفتم در مورد طبقه بندی نیکی هم صدق میکنه. ما نیت آدمها رو هم توی ارزیابیمون از کار خوبشون در نظر میگیریم. اگه کسی از خوبیای که میکنه سود ببره ارزش کارش در نظرمون کمتر میشه. و همونطور که همیشه عده ای هستن که از استثمار طبقه بندی بدی سود میبرن، عده ای هم از سازگاریهایی که برای سودرسانی به دیگران طراحی شدن، در جهت منافع خودشون استفاده میکنن.
باورهای غلط دربارهی نظریهی تکامل
آیا ما محکومیم به هر آنچه که تکامل در ما ایجاد کرده؟
سلام. من آلام. و با بخش باورهای غلط رایج دربارهی نظریهی تکامل همراهتون هستم. این هفته قراره درباره جبرگرایی ژنتیکی که نتیجهاش باور به اینه که هر چیزی که توی فرایند تکامل ایجاد شده و سازگاریهای ژنتیکی ما رو تا اینجا ایجاد کرده، ثابتن و نمیتونیم تغییر بدیمشون؛ صحبت کنیم.
سوال اینه! آیا ما محکومیم به هر چیزی که تکامل ایجاد کرده؟
راستش نه. بذارید با جبرگرایی ژنتیکی شروع کنیم.
جبرگرایی ژنتیکی چی میگه؟
توی نظریهی تکامل مطرح میشه که: صفات توارث پذیر زیستی موجودات به مرور زمان بین نسل ها تحت تاثیر عوامل مختلف مثل انتخاب طبیعی و جهش ژنتیکی دچار تغییر میشن.
و این یعنی، هر اتفاقی هم که در ژنهای ما بیفته، و تغییرات جدیدشون، به نسلهای بعدی هم میرسه و باز یه سری تغییرات توی نسلهای بعدی پیش میاد و به بعدیها منتقل میشه و همینجور الیالابد، هی ویژگی جدیدها با ویژگیهای قبلی نسل به نسل میره جلو.
خوب، این یعنی طبیعت و محیط، ساز و کار خودش رو داره و ژنها مامورن و معذور؟ هی تغییر میکنن و بی ارادهی خاصی به نسل بعد منتقل میشن؟ و در نهایت هم ژنهای سازگار باقی میمونن و قویتر و پیشرفتهتر میشن و عامل اصلیِ همهی رفتارهای ما میشن؟ آقا نه دیگه!
اصلا دارم همین رو می گم. این باور غلطه که، رفتارهای ما رو کاملا ژنها کنترل میکنن و عوامل محیطی و تربیتمون (یا همون اپیژنتیک) بیتاثیرن!
اصلا شاید به همین دلیل آدمها مقابل نظریهی تکامل جبهه دارن و به نظرشون این تبیینها خیلی ربطی به واقعیت ماجرا نداره! چون به نظرشون، فرض تکامل اینه که انسان یه ماشینیه از ژنهای تغییر ناپذیرش. یه زندون واقعی برای روان و جسم آدمی که توی جبر ژنها کاری جز پذیرش بیقید و شرط ازشون بر نمیاد.
ولی در واقع ماجرا اینه که نظریهی تکامل اتفاقا خیلی هم تعاملیه. تعاملی بین دو عنصر: عوامل محیطی فعال کنندهی سازگاری های تکاملی، که باعث رشد اونها هم میشن و خود این سازگاریهای تکاملی(که یعنی تمام چیزی که الان به عنوان نوع بشر روش وایسادیم و داریم قطار تکامل رو میبریم جلو. مثل حساسیتمون به اشیای تیز، احساس خطر کردنمون و دوری از موارد خطرناک برای جسم یا روان و هیجانهامون که توی اپیزود قبلی این هیجانها و سازوکارشون رو مفصل باز کردیم براتون.)
یه مثال بزنم؟ توانایی بدنتون برای زخم شدن و خوب شدنش رو ببینین! دو روی یه سکهان اینا. تا وقتی خراشی روی پوستتون ایجاد نشه، زخمی نمیشین. از طرفی، تا وقتی هم زخمی نشین، تواناییهای دیگهی بدنتون برای بهبود اونها، فعلا بلا استفاده باقی میمونه.یعنی این جوری میشه که: به محض این که پوستتون خراش برداشت و زخمی ایجاد شد، خون میاد و حفرهی زخم رو پر می کنه. اول برای این که از عفونت و ورود میکروب جلوگیری کنه و دوم برای این که زمان بخره تا پوستتون وقت داشته باشه خودش رو جمع و جور کنه و خوب بشه.
توی همین مثال اصلا توانایی زخم شدن و بعد ازون هم لختهشدن خون و الی آخر هم در تعامل با محیطه که کارکرد داره و شکل گرفته. شما تا نخوری به یه چیز تیز که زخم نمیشی!
سازگاریهایی که دیدین اینجا، دقیقا زمانی وارد عمل شدن که لازم بود. شرایط اضطراری!
کل داستان این رو میرسونه که: تواناییها، ایرادات و نقصهایی که ما بخاطر ژنتیکمون داریم؛ همیشه وجود دارن و فقط زمانی بارز میشن و ما از وجودشون آگاه میشیم که یه سری شرایط بیرونی و محیطی و قطعا تربیت، اونها رو فعال کنن.
داستان همین جا تموم نمیشه و دقیقا تفاوت شرایطی که توشون قرار میگیریم و در عین حال یونیک بودن هر وضعیتی، نوع تعامل عناصر رو باهم تغییر میده و در نتیجه، فرایند تکاملی ریز ریز و خیلی نرم و زیرپوستی، کمکم در نوع تعامل این عناصر اتفاق میافته و این رو هم در نظر بگیرید که هر گونهای طی روند تکامل شامل تغییراتی شده پس نوع تعاملش با محیط نسبت با نسلهای پیشینش متفاوت خواهدبود. یعنی اینطوری نیست که شما هیچ تفاوتی با اجداد نخستی گذشتت نداشته باشی و با توجیه خب این طبیعته منه و تکامل من رو اینطوری شکل داده بدویی تو خیابون غیرتی بازی دربیاری واسه خانوادت.
این از این.
اما این باور چی رو به دنبالش میاره؟
باوری که میگه: از تکامل ناشی شده! پس نمی تونیم عوضش کنیم.
باید بگم که نخیر.
درسته که ژنتیک و ژنهای هر انسانی از تولدش باهاش هست و همونه تا مرگش. و درسته که این آدم، نقشی نداشته توی انتخاب کردن ژنهاش. در عین حال اینم هست که موقعیت بیرون از آدم و شرایط محیطی، مکانیسمهای خاص خودشون رو دارن و یه جورایی خارج از ارادهی ما عمل میکنن.
حالا این که تعامل بین این دو محیط هم دست ما نیست و همچنین ما انتخاب نکردیم کدوم ویژگیهای سازگاری تکاملی بهمون برسه و چهقدر رو هم اضافه کنین به این موارد!
ولی باهام مخالفت نکنین! هنوزم میگم نه!
داریم میبینیم انسان هم تربیتپذیره و هم رفتارش مدام داره عوض میشه و تغییر میکنه.
حالا میگین چرا؟ براتون میگم:
اولا که تکامل همچنان ادامه داره. همونطور که گفتم شما همون نخستی 2 میلیون سال پیش نیستی. و همچنان همگی نسل به نسل در حال تغییریم. این تغییرات هم فقط شامل ویژگیهای آناتومیک شما نمیشه؛ که اگه میشد پس ما اینجا داشتیم چی کار میکردیم با روانشناسی تکاملی؟
تازه سازگاریهای تکاملی شما بهتون این امکان رو دادن که توی شرایط اطرافتون هم تغییر ایجاد کنید اصلا. خب این خودش متقابلا باعث تاثیر توی روند تکاملمون میشه بازم. درسته؟ نمونهاش هم استفادهتون از کلاه و تجهیزات ایمنیه، موقعی که دوچرخه سواری می کنین یا استفاده از همین تجهیزات، موقعی که ورزشهای دیگهای انجام میدین.
دوما، طبق نظر دیوید باس ما در صورت آگاهی پیدا کردن به ریشههای تکاملی رفتارهامون میتونیم به یه توانایی نسبتا خوبی برای تغییر اونها دست پیدا کنیم. یعنی یه شکلی از عاملیت رو پیدا کردیم که شاید بقیه حیوونها ندارن. برا همینه که میگیم به ایکست گوش بدید دیگه. 🙂
اوه راستی… دقیقا توی رفتارهای اجتماعیمون هم داریم همین کارها رو کم و بیش انجام میدیم. رفتارهایی که مدام در تغییرن و مطابق با شرایط، تنظیمشون میکنیم.
اگه بخوام یه جمعبندی با نگاهی به متن اصلی ایکست این هفته بندازم باید بگم: درست فهمیدن این دو تا مورد، بهمون کمک مي کنه بفهمیم که ما آدمها جامد و ثابت نیستیم و در زمان و مکان فریز نشدیم. این یعنی همیشه یه راهی به تغییر برامون وجود داره و حالا شاید نه با دستکاری توی ژنهامون؛ لااقل فعلا نه، که توی بیشتر موارد با دستکاری توی محیطمون و اونچه که بهمون میگذره.
این یعنی آره، این آدمی که شروره و به حد کافی تاریکیهایی توی درونش داره که یونگ بهشون میگه سایه، این جوریهاس! ولی میشه عوض بشه و تغییر کنه یه جاهایی.
احتمالا از همینجاست که میتونیم نقش تمام ایدهپردازیهای رفتارگراها برای اصلاح و تغییر رفتارهای ناخوشایند و نه چندان خوبمون به رفتارهای بهتر رو بفهمیم.
و بازم من فکر میکنم از اینجا به بعد، نگاهتون عوض میشه؛ به کل موضوعات اخلاقیای که فلاسفه، مدت زیادیه که دارن در موردش حرف میزنن و بهشون میپردازن و جهان ایدهآلشون رو با اَبَر انسان اخلاقی تربیتشده معنا میکنن.
حالا شاید بد نباشه بعدا به اخلاقی بودن یا نبودن ذاتی انسان توی یه اپیزود دیگه بپردازیم. موضوعی که توی پارادایم تکامل، خیلی جای بحث داره و توی روانشناسی تکاملی، خیلی جای کار! بههر حال بسته به این که شما این دو بدفهمی بالا رو بیس بحثتون قرار بدین یا نقطهی مقابلش و درست ماجرا رو؛ میتونین متفاوت در مورد اخلاقی بودن آدمها استدلال کنین.
همین جا و دقیقا توی همین دقیقه، باورهای غلط این اپیزود رو که برداشت آزادی بود از فصل بدفهمیهای تکاملی که دیوید باس توی جلد اول کتاب روانشناسی تکاملیش بهش پرداخته؛ رو تموم میکنم و ازتون دعوت میکنم در ادامه، معرفی کتاب این قسمت رو هم بشنوید.
مرسی از همراهیتون با ما تا اینجا. شاد باشین.
معرفی کتاب
سلام من مریم هستم
سلام من ضحی هستم
تبریک میگم بالاخره رسیدین به بخش آخر این قسمت یعنی بخش معرفی کتاب.
مطلب اصلی این قسمت که درباره تکامل شرارت و نیکی انسانها صحبت کرد از کتاب روانشناسیاجتماعی خوب و بد استخراج شدهبود. این کتاب در واقع ایدههای مجموعهای از صاحبنظران رو جمعآوری کرده تا فهم جامعی از مفاهیم نیکی و شرارت و دیدگاهها و نظریههای مختلف درباره این موضوع به وجود بیاره. فصلی ازین کتاب به نظرات دیوید باس درباره اینکه به چه چیزهایی میگیم خوب و بد و چرایی تکامل اونها، اختصاص داره؛ که بچهها ازین فصل برای نوشتن متن اصلی استفاده کردن. این کتاب توسط آرتور.جی.میلر گردآوری و تألیف شده. که استاد بازنشستهی دانشگاه میامی ایالت اوهایوی آمریکاست و تمرکز تألیفات و تحقیقاتش ننگ، استریئوتایپها و شرارت و خشونته.
این هفته کتابی که براتون در نظر گرفتیم از مجموعه دانشنامه فلسفه استنفورد انتخاب شده. بیشتر با این هدف که بعد از گوش کردن به مطالبِ شاید کمی جنجالی و شوکه کننده بخش اصلی، یکم در مورد دیدگاههای متفاوتتر هم چیزی به دست بیاریم.
لازمه این رو هم بگم که ما صرفا به اشتراکمطالب و نظریات میپردازیم تا با دیدگاههای مختلف علمی بیشتر آشنا بشیم و اصلا در جایگاهی نیستیم که بخوایم روی هرکدوم از اینها پافشاری کنیم یا از اونها دفاع کنیم. پس رسالت ما تنها انتشار و پخش محتواست.
کتابی که قصد دارم در موردش باهاتون صحبت کنم اسمش هست صلحگرایی نوشته اندرو فیالا با ترجمه مریم هاشمیان و چاپِ انتشارات ققنوس در تهران.
اندرو فیالا که 52 سال داره، استاد فلسفه و مدیر مرکز اخلاق فرزنو(Fresno) در ایالت کالیفرنیاست و بیش از 10 کتاب تالیف کرده و صدها مقاله معتبر رو تو زمینه اخلاق، سیاست و دین به انتشار رسونده.
کتاب صلحگرایی همونطور که گفتم جزئی از مجموعهای به نام دانشنامه استنفورده این دانشنامه شامل مجموعهای از مقالات رایگان درباره موضوعات مختلف فلسفیه که انتشارات ققنوس بخشی از اونها رو برای راحتی استفاده فارسیزبانان، ترجمه و منتشر کرده. هر کدوم از مقالات این مجموعه به شدت مختصر اما مفیدن و پیشنهاد میکنم نگاهی به بقیه موضوعات دیگرشون هم بندازید که البته احتمالش زیاده تو قسمتهای بعدی به سایر مدخلهای این مجموعه هم اشاره بشه.
موضوع این کتاب همونطور که از اسمش پیداست به بررسی نوعی طرز تفکر که در مقابل خشونت و جنگ قرار داره میپردازه. البته اگر به گفته خود کتاب رجوع کنیم صلح و صلحگرایی رو نباید به صورت سلبی تعریف کرد. یعنی تو تعریف صلح به جای غیاب جنگ و خشونت بهتره به عنوان یه مفهوم اولیه و اساسی بدونیمش و اون رو روابط آروم، هماهنگ و مبتنی بر تعاون و همینطور دغدغههای وسیعتر در باب شکوفایی و همبستگی انسانی تعریف کنیم. به طور کلی صلحگرایی انواع مختلفی داره و مجموعه وسیعی از ایدهها رو در بر میگیره که میشه اونها رو ذیل این ایده کلی که جنگ و خشونت از نظر اخلاقی نادرستاند در نظر گرفت.
یکی از دلایلی که این کتاب رو انتخاب کردیم مفید و مختصر بودنش و همینطور ترجمه و نثر روانیه که داره. نویسنده این کتاب (یا شاید بهتر باشه بگم این مقاله) اول به تعریف صلح و انواع اون و بعد به تعریف و بررسی انواع صلحگرایی میپردازه. دکتر فیالا لا به لای توضیحاتش از بزرگان معروفی که صلحگرا بودن یا هستن(مثل آلبرت آینشتاین، برتراند راسل و مهاتما گاندی) نقل قولها و توضیحاتی میاره. و انواع صلحگرایی و صلحگراها رو از جنبههای مختلف بررسی میکنه. علاوه بر اینها یه اشاره کوتاهی به مبانی دینی و فرهنگی این تفکر هم میشه و بالاخره تو فصل آخر نویسنده به سه ایرادی که به صلحگرایی وارد شده و پاسخهای احتمالی به اونها میپردازه.
خیلی ممنونم ازین که به ما گوش دادین و امیدوارم ازین قسمت لذت برده باشین. نظرات و پیشنهاداتتون رو برامون کامنت بذارین و فراموش نکنین صفحات ما رو در اینستاگرام، تلگرام، توییتر، فیسبوک، لینکدین و پینترست دنبال کنین. علاوه بر این به سایت رسمی ایوالپس به آدرس evolps.org هم سری بزنید.
شما میتونین ایکست رو از طریق اپلیکیشنهای پادگیر مثل ساوند کلاود، کست باکس و آیتیونز و همینطور کانال تلگرام و سایت ایوالپس بشنوین و دریافت کنین.
ضمنا متن هر قسمت هم همزمان با انتشارش روی سایت قرار میگیره.
بازم ممنونیم هم از مخاطبان عزیزمون و هم از کانالها و نهادهایی که از ما حمایت کردند و ما رو نشر دادند.
شب و روزتون خوش
این قسمت در اپلیکیشنهای پادگیر
لینک کتابهای ذکر شده
موسیقی
شیطان چگونه ظهور کرد
Track Name: “The island of dr.sinister” music by Eric Matyas
Track Name: “Twisted Tales” Music By: Jay Man
License for commercial use: Creative Commons Attribution 4.0 International (CC BY 4.0)
باورهای غلط
معرفی کتاب
Track Name: in Orbit music by ambulo