امروز به بررسی دیدگاهی متفاوت با آنچه در پست قبل خواندید میپردازیم : تفسیر علامه طباطبایی.
علامه در تفسیر سوره نساء بحث را آغاز کرده و در ابتدا مخالفت خود را با نظر مفسّرانی که معتقدند همسر آدم از بدن خود او خلق شده ابراز میکند و استنباطش این است که همسر حضرت آدم از نوع خود آدم بود و انسانى بود مثل خود او و همهی انسانها از دو فرد انسان مثل هم و شبيه به هم منشا گرفتهاند.[1]
در ادامه بیان میکنند نسل موجود از انسان، تنها منتهى به آدم و همسرش مىشود و جز اين دو نفر، هيچ كس ديگرى در انتشار اين نسل دخالت نداشتهاست و از این گزاره ازدواج فرزندان آدم با یکدیگر را نیز نتیجه گرفته و تنها راه گسترش نسل بشر میدانند. اما ماجرا به همین جا ختم نمیشود.
علامه طباطبایی برای اثبات نظریه خویش از تاریخ یهود و ریاضیات کمک میگیرد. در تاريخ يهود آمده است كه عمر نوع بشر از روزى كه در زمين خلق شده تا كنون، بيش از حدود هفت هزار سال نيست. هفت هزارسال پیش را با این فرض که فقط یک زن و یک مرد وجود داشتند مبدأ قرار داده و پس از آن با در نظر گرفتن شرایط، جمعیت را تخمین میزند تا به زمان حال میرسد. از آنجا که عدد تخمین زده شده با جمعیت زمان خودشان برابر بوده است، این نظریه تاریخی را با اعتبار عقلی به اثبات میرساند. شاید این سوال به ذهن بیاید که پس پاسخ ایشان به کشفیات زیستشناسی مانند پیدا شدن فسیلهایی با قدمت بیش از پانصد هزار سال چیست؟ در المیزان بیان کردهاند ادلهی قانع کنندهای ارائه نشدهاست كه بتواند اثبات كند فسيلهای کشف شده، بدن سنگ شده اجداد همين انسانهاى امروز است. ممکن است این اسکلتهای سنگ شده مربوط به یکی از ادواری که انسانهایی در زمین زندگی میکردهاند باشد و انسانهایی قبل از خلقت آدم در زمین زندگی کرده و سپس منقرض شده باشند. همچنین این پیدایش و انقراض انسان تکرار شده تا پس از چند دوره نوبت به نسل کنونی رسیده باشد.[2]
بیایید نگاهی به برخورد علامه با موضوع تفاوت نژادها بندازیم. ایشان ابتدا این نظریه را مطرح میکنند که اختلاف رنگ پوست بدن انسانها به دلیل اختلاف طبیعت خونهاست. نژادهای سیاه، سفید، زرد و سرخ پوست نمىتوانند نیای مشترک داشته باشند و از يك نوع زن و شوهر چهار نوع انسان منشعب نمىشود پس فرضيه آدم و حوا قابل قبول نيست. ایشان به این فرضیه این مطلب را نیز اضافه میکنند که هنگام کشف قاره آمریکا مشاهده شد سرخپوستان از قبل آنجا زندگی میکردند و همه میدانیم به دلیل فاصلهی زیاد، سرخپوستان با قارههای دیگر و به تبع آن با نژادهای دیگر تعاملی نداشتند پس امکان ندارد با نژادهای شرق دنیا از یک نیای مشترک باشند. بنابراین هر يك از نژادها به مبدئى منتهى میشود كه غير از مبدأ ديگرى است. اما چطور میتوان این نظریهها را به چالش کشید؟ نکتهای که علامه مطرح کردند این است که پایه و اساس بحثهای زیستی امروز بر تطور و تحول است و چطور میتوان اطمینان پیدا کرد که تکاملِ انسان باعث اختلاف نژادها نیست؟ علاوه بر اینکه تکامل در بسیاری از جانداران اثبات شده، علماى زمان نیز توجهی به اختلاف رنگها نداشتهاند. همچنین آثار باستانى بسيارى دلالت دارد بر اينكه دگرگونيهاى بسيارى به مرور زمان در سطح كره زمين رخ داده، کوهها مسطح شدند و سطوح برآمده و کوهها را تشکیل دادند، خشکیها دریا و دریاها خشکی شدند و منطقههای زمین تغییر کردند و با توجه به مسائلی که مطرح شد آمريكايى سرخ پوست میتواند با چينى زردپوست در يك پدر و يك مادر مشترك باشند. [3]
فرضيه ديگری که توسط ایشان نقد میشود اين است كه نسل حاضر منتهى مىشود به يك جفت انسان مثل خود، يعنى كامل و داراى عقل، كه آن يك جفت با جهش و تطور از نوعى ديگر از انسان كه از نظر ظاهر انسان بودند ولى فاقد كمال فكرى بودند پيدا شده، آن گاه به حكم تنازع در بقاء و انتخاب اصلح، نسل تكامل نيافته منقرض شد و دو نفر انسان تكامل يافته باقى ماند كه نسل حاضر از آن دو فرد تكامل يافته است. علامه مدعی است تا آن زمان ادلهی کافی برای اثبات این موضوع ارائه نشدهبود و صرف پیدایش نوع کامل بعد از نوع ناقص برای اثبات تکامل کافی نیست و زیستشناسان تا کنون به موردی برنخوردهاند که هیچ فردی از نوع کامل، از نوع دیگری متولد شده باشد. زیستشناسی تنها بر تکامل تدریجی در یک نوع صحه گذاشتهاست و نه بر تطور انواع. در واقع تغییرات صفات یک گونه اثبات شدهاست و نه تغییر نوع آن، به عنوان مثال دیده نشده است که ميمونى حيوان غير ميمون و كاملترى شده باشد.
مرحوم طباطبایی درباره خلقت صراحت دارند که آدم و حوّا از خاک بوده و اين دو تن هيچ اتصالى به مخلوقات قبل از خود و هم جنس و مثل خود نداشتند.[4] همچنین مراتب زندگی را انکار ناپذیر و زندگی انسانی را بالاترین مرتبه آن میدانند و از آن پايينتر، زندگى حيواناتى است كه به زندگى انسان شبيهتر است و همچنين حيوانات ديگرى كه در مراتب پايينتر از زندگى انسان قرار دارد كه هر يك به زندگى انسان نزديكترند در مرتبه عالىترى قرار دارند اما از این اختلاف مراتب زندگى نمىتوان تطور را نتيجه گرفت. [5]
این بار نیز برای اتمام بحث بخشی از تفسیر مفسّر را نقل میکنم: «فرضيه تطور انواع، فرضيهاى است حدسى، كه اساس علوم طبيعى امروز را تشكيل داده، كه ممكن است روز ديگر فرضيهاى قوى جاى آن را بگيرد، چون علم هيچ وقت توقف نمىكند، و همواره رو به پيشرفت، و دامنه مباحث علمى رو به گسترش است.» [6]
در پست بعد بازهم سری به تفاسیر خواهیم زد و سایر نظرات را باهم میخوانیم.
[1] . ترجمه تفسیر المیزان، جلد چهارم، صفحه 215
[2] همان، جلد چهارم، صفحه 222
[3] همان، جلد چهارم، صفحه 224
[4] همان، جلد چهارم، صفحه 227
[5] همان، جلد شانزدهم، صفحه 383
[6] همان، جلد شانزدهم، صفحه 388