در یادداشت قبلی به این موضوع پرداخیتم که ذات رقابتی تکامل به چه دلیلی شکل گرفته و طبیعت این رقابت به چه نحوی است. حال سوال این است، که در این رقابت بر سر بقا، چه کسی پیروز است؟ قویترین؟ سریعترین؟ مرگبارترین؟ یا شاید حتی هوشمندترین؟ اشاره شد که به نظر داروین “بالاترین شانس بقا متعلق به افرادیست که بیشترین انطباق با محیط را داشته باشند”، اما آیا بقا برای پیروزی در این رقابت کافی است و آیا اصلا رقابت بر سر بقا است؟
داروین موفقیت تکاملی را به کمک مفهوم تناسب[1] و به شکل کسب سهم بیشتر در زادههای نسل بعد تعریف کرد. به بیان دیگر، داروین معتقد بود که هر فردی که تعداد فرزندان بیشتری، به نسبت دیگر رقبای مشابه خود، داشته باشد صفات خود را با نسبت بیشتری به نسل بعد منتقل کرده و این نسبت بیشتر، در صورت ادامه یافتن، میتواند موجب غلبهی صفات او بر جمعیت گردد. پس به نظر داروین رقابت اصلی بر سر بقا نبوده و بقای طولانیتر، تنها به شرط ایجاد موقعیتهای تولیدمثلی بیشتر ارزشمند خواهد بود؛ از این دیدگاه، تنها هدف زندگی هر موجود زنده تلاش برای تولید مثل خواهد بود. تنها با درک همین فرض داروین، رفتارهای عجیب بسیاری از موجودات قابل توضیح خواهند بود. با دانستن اولویت بالاتر تولید مثل بر بقا، نبرد شاخ به شاخ گوزنهای نر بر سر کسب جفت به راحتی قابل توضیح خواهد بود؛ ریسککردن دریافت چند جراحت در برابر انتخاب جفت، بهای گزافی نیست. حتی رفتارهایی بسیار افراطی، همچون رفتار برخی از گونههای آخوندک[2] و عنکبوت بیوه سیاه[3] نیز دیگر عجیب نخواهند بود؛ در این گونهها، به هنگام جفتگیری یا پس از آن، جنس نر توسط جفت خود کشته شده و از بدن او به عنوان منبع تغذیه استفاده میشود[4].

شکل 1: آخوندک ماده که در جریان جفتگیری سر جنس نر را قطع کرده و خورده است.
پس به نظر داروین حتی در چنین مثالهایی نیز این جنس نر از نظر تکاملی موفق محسوب میشود؛ چون مرحلهی تولید مثل را با موفقیت به انجام رسانده است؛ اگر پیش از جفتگیری توسط شکاچیان کشته میشد یا در رقابت بر سر یافتن غذا شکست میخورد و زادههایی در نسل بعد ایجاد نمیکرد، شکست میخورد، اما حال که جفتگیری کرده، اگر خوردهشدن او به بقای فرزندانش کمک کند او با مردن حتی موفقتر هم شده است!
شاید حالا بتوان به سراغ سوال ابتداییمان رفت؛ آیا پیچیدگی[5] زیستی یک موجود به معنی موفقیت او خواهد بود؟ تمامی مهرهداران (ماهیها، دوزیستان، خزندگان، پرندگان و پستانداران) تنها 5% از تنوع زیستی[6] موجودات زنده را تسکیل میدهند. این در حالی است که میتوان مثالهایی (حتی خارج از قلمروهای تکسلولی) یافت که سهم بسیار بزرگی را به خود اختصاص داده اند.
O. Wilson، حشرهشناس مشهور، تخمین میزند که: در حال حاضر زمین محل زندگی چیزی بین 1 تا 10 کوادریلیون (1015) مورچه در 12000 گونه مختلف است که تنها 4500 گونهی آنها در جنگلهای بارانی زندگی میکنند. برای مقایسه، زیست توده[7]ی (جرم کل موجودات در یک منطقه و یا حجم فرضی) مورچهها در هر لحظه برابر با وزن 34 میلیارد انسان است! یعنی اگر تمامی مورچهها را در یک سوی ترازو ریخته و تمامی انسانها را در طرف دیگر بگذاریم، مورچهها بیش از 4 برابر ما وزن خواهند داشت! Ted R. Schultz در مقالهای در سال 2000، مورچهها را موفقترین گونه در میان تمام موجودات پرسلولی خشکی نامید و تخمین زد که در تمامی اکوسیستمهای خشکی مورچهها حداقل 15-20% (بیش از 25% در جنگلهای بارانی) تمامی زیستتوده را به خود تخصیص دادهاند. پژوهشها، رفتارهای بسیار پیچیدهی اجتماعی را در میان برخی گونههای مورچه نشان دادهاند که پیچیدگی آنها غیر قابل باور است. برخی گونههای مورچه انواع قارچ را برای مصارف خوراکی کشت کرده و حتی از مواد آنتیبیوتیک این قارچها برای دفع آفات استفاده میکنند. گونههایی دیگر یافت شدهاند که در فرایندی مشابه گلهداری، شتهها را برای تغذیه بر روی برگهای سبز گذاشته و از آنها در مقابل شکارچیان دیگر محافظت میکنند و در عوض از مواد دفعی این شتهها (که حاوی مواد شیرین است) به عنوان منبع غذایی استفاده میکنند. برخی گونههای دیگر به شکلی از بردهداری دست میزنند و تخمهای برخی گونههای دیگر مورچهها را از کلونیهای آنها دزدیده و سپس زادههای این تخمها را به عنوان مورچههای کارگر در کلونی خود به کار میگیرند.

شکل 2: یک مورچه عسل در حال نگهداری از گله شتههای خود
با بررسی این مثالها و موارد مشابه، به سختی بتوان معتقد ماند که پیچیده بودن و هوشمند بودن انسان دلیلی بر موفقیت و غلبهی او بر دیگر موجودات است. مورچهها تنها یک مثال در میان خیل عظیم دیگر موجوداتی هستند که بسیار از انسان قدیمیتر بوده، با محیط خود منطبقتر هستند و احتمالا هزاران سال پس از انقراض گونهی انسان نیز بقا داشته باشند و به سیر تکاملی خود ادامه دهند.
منابع:
Wilson, E. O. (2016). Half-earth: our planet’s fight for life. WW Norton & Company.
Lawrence, S. E. (1992). “Sexual cannibalism in the praying mantid, Mantis religiosa: a field study”. Animal Behaviour. 43 (4): 569–583. doi:10.1016/S0003-3472(05)81017-6
Hurd, L. E.; Eisenberg, R. M.; Fagan, W. F.; Tilmon, K. J.; Snyder, W. E.; Vandersall, K. S.; Datz, S. G.; Welch, J. D. (1994). “Cannibalism reverses male-biased sex ratio in adult mantids: female strategy against food limitation?”. Oikos. 69 (2): 193–198. doi:10.2307/3546137
Maxwell, Michael R. (1998). “Lifetime mating opportunities and male mating behaviour in sexually cannibalistic praying mantids”. Animal Behaviour. 55 (4): 1011–1028. doi:10.1006/anbe.1997.0671
Schultz, T. R. (2000). In search of ant ancestors. Proceedings of the National Academy of Sciences, 97(26), 14028-14029
Nixon, G. E. J. (1951). The association of ants with aphids and coccids. The Association of Ants with Aphids and Coccids.
Currie, C. R., Scott, J. A., Summerbell, R. C., & Malloch, D. (1999). Fungus-growing ants use antibiotic-producing bacteria to control garden parasites. Nature, 398(6729), 701.
Regnier, F. E., & Wilson, E. O. (1971). Chemical communication and” propaganda” in slave-maker ants. Science, 172(3980), 267-269.
پیوستها:
[1] Fitness
[2] Mantis religiosa
[3] Latrodectus mactans
[4] https://www.youtube.com/watch?v=Os3OBJSlpUc
[5] complexity
[6] Biodiversity
[7] Biomass