باور، به معنی تصورِ درست بودنِ چیزی است. مثلاً باور به این که الآن شب است، یعنی تصورِ این که الآن شب است؛ (ممکن است شواهد تجربی آن را تأیید کنند مثلاً آسمان تاریک باشد، یا تأیید نکنند و خورشید در آسمان باشد). اما آیا باورهای ما تعیّنبخشِ رفتارهایمان هستند؟
جری فودورِ فیلسوف در نظریهی «پیمانهای بودن ذهن»، باورها را مانند پیمانههایی جدا از هم تعریف کرد؛ بدون ارتباط با منطق صوری! مثلاً فردی میتواند باور داشته باشد که «اگر قورباغه بخواند باران میبارد»؛ همچنین باور داشته باشد که «اکنون قورباغه میخواند»؛ اما میتواند باور نداشته باشد که «اکنون باران میبارد». میبینیم که باورها با یکدیگر تعاملی بر طبق قوانین منطق صوری ندارند.
پس اگر باورها به شیوهی منطقی، رفتار ما را کنترل نمیکنند چه چیزهایی رفتارهایمان را معین میکنند؟ به عبارت دیگر علت رفتارهای ما چیست؟ تقریباً به تعداد متفکران، نظریههای مختلف در باب توضیحِ علت رفتار انسانها وجود دارد؛ از «روحِ صاحب ارادهی آزاد» تا «انسانِ ماشینوارِ بردهی محیط»! در این طیف نظریات، چیزی که متقن به نظر میرسد؛ اهمیت زنده ماندن و تولید مثل در رفتارهای انسانها است. تقریباً هر رفتاری که موجودات زنده از خودشان نشان میدهند؛ به طور مستقیم یا غیرمستقیم به بقاء یا تولید مثل مربوط میشوند. علم نوینی به نام روانشناسی تکاملی به توضیح این ارتباط میپردازد.
سازوکارهایی در مغز ما وجود دارد که برای زنده ماندن اجداد ما در محیطِ ساوانا (گرمدشت) تکامل یافتهاند؛ نظیر همکاری با افراد دیگرِ گروه، علاقمندی به انجام کارهای هماهنگ و … که پیشنیازهایی برای پیروزی در شکار هستند و در انتها به غذا خوردن منجر میشود. در واقع، مغز ما با استفاده از آزادسازی مولکولهایی به نام دوپامین، ما را تشویق به تکرار تک تک رفتارهایی میکند که موجب زنده ماندن و تولید مثل بهتر ما میشوند. لذتی که از خوردن غذایی لذیذ میبریم یا لذتی که از رابطهی جنسی به ما دست میدهد؛ با یک هدف و هر دو حاصل فعالیت مدار پاداش مغزی هستند. نه تنها خود غذا خوردن و رابطهی جنسی لذتبخش است، بلکه انجام کارهایی که احتمال رسیدن به این موارد را افزایش میدهد (مانند پختن یا جستوجو برای جفت) نیز لذتبخش هستند.
راز تکرار یک رفتار، نه باور به خوب بودن آن رفتار بخصوص، بلکه فعالیت مداوم مدار پاداش مغز است. اگر از انجام رفتاری لذت ببریم تکرارش خواهیم کرد؛ به این دلیل ساده که در محیطِ سازگاری تکاملی (EEA)، برای بقاء یا تولید مثل ما ضروری بوده است. شرح تک تک این رفتارها را در کتابهای بسیاری نوشتهاند؛ اما بسیاری از آنها را میتوانیم در زندگی روزمرهی خود نیز مشاهده کنیم. همکاری جمعی، هماهنگی با دیگران، حضور در جایی که غذا به آسانی (مجانی) به دست میآید، حضور در جایی با احتمال پیدا کردن جفت مناسب، از بین رفتن «خودِ» آگاهانهی ضعیف و تبدیل شدن به یک «ما»ی قدرتمند ابَرآگاه و … عناصری هستند که برای بقای ما (در جنگ بر سر منابع غذایی و در شکار برای تهیهی غذا) ضروری میباشند. و اما از بارزترین این عناصر، ویژگیهای مختلف هر نوع مناسک مذهبیای است که در طول تاریخ وجود داشته است و برخی هنوز هم پابرجا هستند . در واقع بستر روانیِ پیدایش مناسک مذهبی، عوامل هماهنگی برای پیروزی در جنگها و پیداکردن غذا بوده است، نه تعالی روحانی و اخلاقی و مواردی اینچنینی!
تصور اکثریت مردم، این است که شرکت در مراسم مذهبی معلول باورها، و مخصوصاً باورهای مذهبی است. اما کارکرد اینگونه رسوم، با آنچه تصور میشود متفاوت است. مراسم مذهبی را شارعان و حاکمان جامعه برگزار میکنند (برای هماهنگ کردن و ادارهی بهتر جامعه)؛ اما شرکتکنندگان، صرفاً به دلیل باور به اعتقادات مذهبی در آنها شرکت نمیکنند، بلکه به دلایلی که در بالا ذکر شد (همراهیکردن با گروه و غذای کمهزینه و…) در واقع توسط سیستم دوپامینی و مدارِ پاداشی، مجبور به شرکت در مراسم میشوند؛ زیرا که احتمال بقاء و تولید مثلشان افزایش پیدا میکند. البته تعاملاتی نیز بین رفتار و باورها وجود دارد، اما کارکرد مناسک مذهبی، فراتر از تحکیم باورهاست و علت تداومشان بسیار عمیقتر از باورها [به خودیِ خود] میباشد.
دربارهی عکس شاخص: «در قرن ۱۲، رشی در مورد ارمیا ۷:۳۱ گفتهاست: توفت همان مولوخ است، که از فلز برنج ساخته شده بود، و آنها، آن را از زیر گرم میکردند، و دستهای او باز شده بود و داغ میشد؛ و آنان فرزند خود را بین دستهای او میگذاشتند تا بسوزد و در زمان گریهی او، کاهنین طبل میزدند تا پدر آن کودک صدای گریهی او را نشنود و قلبش تکان نخورد.»
نویسنده: سجاد سجودی