“آسیب شناسی روانی فرگشتی[1]” چه میگوید؟
همانطور که میدانید آسیبشناسی روانی مطالعه و بررسی اختلالات روانشناختی است. اما اگر بخواهیم دقیقتر باشیم: به معنای مطالعه علمی اختلالات ذهنی میباشد که شامل تلاشهایی برای درک علت ژنتیکی، زیستی، روانشناختی و جامعه شناختی آنان است.[2] در این راستا با نظریات بسیاری روبرو میشویم. از نظریات سنتی مانند: روان تحلیلگری[3] تا نظریات موج سوم روانشناسی مانند اکت[4]. اما اگر ما محصول فرایند فرگشت باشیم یا حتی اگر ذرهای ذهن جوال ما به این سمت سوق داشته باشد که “ممکن” است ما محصول فرگشت باشیم؛ آیا دور از اخلاق علمی و کنجکاوی روانشناسانه نیست که به دنبال نقش فرگشت در تبیین آسیب شناسانه اختلالات روانی نباشیم؟ آیا اسکیزوفرنیا، افسردگی، فوبیاها و… از رویکرد فرگشتی قابل بررسی و توضیح هستند؟ آیا رویکرد فرگشتی توضیحی راهگشا برای پژوهشهای جدید و درمانهای جدید ارایه میدهد؟
بیایید بررسی کنیم و قدمی چند در این زمین حاصلخیز بزنیم و ذهن خود را فارغ از هر قید علمی و غیرعلمی جولان دهیم و بخاطر داشته باشیم بخش زیادی از علم با تصورات غیر علمی پیشرفت کردهاست.[5]
یکی از مفاهیم بنیادی در زیست شناسی فرگشتی مفهوم “تناسب” است و تناسب به عنوان موفقیت تولید مثلی تعریف میشود[6]. البته باید اشاره کنم که این تعریف از تناسب تعریفی قدیمی است. به لطف دکتر همیلتون دیدگاه جدیدی نسبت به تناسب بر ما گشوده شدهاست. اما این تعریف کار ما را در رساندن منظورمان راه میاندازد. اگر طبق این تعریف پیش برویم لاجرم یکسری پیشفرضهایی بر ما مسلم میشود:
- برای تولید مثل باید آمیزش جنسی انجام شود.
- برای تولید مثل باید جفتی انتخاب شود.
- جفت انتخاب شده باید از لحاظ فرگشتی بررسی شود که آیا جفت مناسبی هست یا خیر.
- مادر باید در زمان بارداری محیط امنی داشته باشد تا فرزندش به دنیا بیاید.
- و از همه مهمتر؛ برای موفقیت تولید مثلی فرزندان باید زنده بمانند.
البته میتوان پیش فرضهایی دیگر هم مطرح کرد. اما هرکدام از اینان اگر مشکلی داشتهباشد؛ فرد از موفقیت تولید مثلی یا به عبارتی مفهوم تناسب فاصله میگیرد. نکته اینجاست که اگر این شرایط دارای مشکلی باشند آیا تاثیراتشان صرفا محدود به فرزندآوری میباشد؟ تصور کنید شخصx دارای آلت تناسلی کوچکتر از نرمال باشد به طوری که آمیزش جنسی ناممکن باشد یا اینکه اسپرمهای این فرد توانایی بارورکردن تخمکی را ندارند. بنابراین x بسیار بعید است که بتواند جفتی برای آمیزش جنسی انتخاب کند. آیا این عدم صلاحیت در ورود به رابطه جنسی بر روان x هیچ تاثیری ندارد؟ به همین صورت تصورکنید مادری را که بعد از 7 ماه بارداری فرزندش به علت محیط ناامنی که در آن زندگی میکند سقط شدهاست. آیا بر روان او تاثیری ندارد؟ دقت کنید که مسئله لزوما نباید مستقیما مرتبط با موفقیت تولید مثلی باشد.
فی المثل فردی که دارای یک نوع از معلولیت جسمی (معلولیت P) است؛ یحتمل در ابعادی مانند خودکارامدی، عزت نفس، قبول خویشتن و … دچار مشکلاتی است[7]. P هیچ ارتباط مستقیمی با تولید مثل ندارد. اما همانطور که گفته شد سبب میشود عزت نفس فرد پایین بیاید و در نتیجه شخص قادر به برقراری روابط عاطفی و جنسی پایدار برای فرزندآوری نباشد. بنابراین باز هم از تناسب خود دور شدهاست. همچنین برای تمامی پیشفرضها میتوان شرایطی متصور شد و همچین سوالی مطرح کرد.
نکته مدنظر من این است که تناسب زیستی (با تعریف بالا) با تناسب روانشناسی بشدت مرتبط است و این درهم تنیدگی ذهن و بدن چیز تازه ای نیست. میتوانید با کلیدواژه psychosomatic به خیل عظیمی از اطلاعات در این زمینه دست یابید. حال که متوجه شدیم مولفههای فیزیکی و روانشناختی میتواند بر تناسب فرگشتی فرد اثر داشتهباشد (این یک تاثیرگذاری خطی نیست. بلکه یک تعامل دوسویه[8] است) اهمیت این سوال بیشتر روشن میشود که:
آسیب های روانشناختی میتواند به علت مکانیزمهای تناسب فرگشتی باشد؟
روانشناسی فرگشتی پاسخ میدهد: بله
اجداد ما برای هزاران سال در محیطی متفاوت زیست داشتهاند. محیطی که مقتضیات خاص خود را داشت و سازگاریهای خاص خود را میطلبید. برای مثال نیاکان فرگشتی ما به علت عدم پوشش مناسب و سرپناه پوشیده و کار زیاد، نیاز مبرمی به خوردن چربی داشتند. مصرف چربی بدن آنان را در مقابل سرما مقاومتر میکرد و همچنین انرژی زیادی برای کارکردن فراهم میآورد. این یک سازگاری محسوب میشد. چرا؟ چون باعث میشد که بقای آنان تسهیل شود. آن دسته از اجداد فرگشتی ما که تمایل بیشتری به خوردن چربی نسبت به بقیه داشتند انرژی بیشتری برای کار داشتند (در نتیجه میتوانستند رفاه بیشتری برای همسر فراهم کنند)، و در مقابل سرما و بیماریهای ناشی از آن مقاومتر بودند و در نهایت بقای آنان تسهیل میشد و آسانتر جفت انتخاب میکردند و تولید مثل داشتند و تناسب فرگشتی خود را افزایش میدادند. اما اکنون چطور؟ آیا خوردن چربی زیاد باز هم همچون نتایجی دارد؟ قطعا خیر. به این خاطر که در محیط جدید تحرک ما کمتر است . لذا چربی زیاد باعث انسداد عروق قلب و تجمع آنان در نواحی مختلف بدن میشود. نتیجه آن چیست؟ وزن زیاد و فرم بدنی نامناسب و بیماری! و این ها تماما برای بقا مضر هستند. شخص چاقی که دارای بیماریهای متعددی است به احتمال کمتری نسبت به یک شخص سالم با بدنی خوش فرم در جفت یابی موفق است و به همین خاطر از موفقیت تولید مثلی عقب میماند. حال میبینید که یک سازگاری فرگشتی، چطور در طی زمان به یک سم خطرناک برای تناسب تبدیل شدهاست.
اگر محیط متفاوت یک سازگاری بدنی را به عدم سازگاری تبدیل میکند. آیا میتوان انتظار داشت که آسیبهای روانی نتیجه محیط متفاوت و تبدیل سازگاریها به ناسازگاریها باشند؟ گیلبرت و بیلی[9] ( 2000) پاسخ مثبت میدهند.
فوبیاها را در نظر بگیرید. طبق این دیدگاه فوبیاها باید در گذشته اجدادی ما کارکرد مثبتی داشته باشند. نِسه (2005)[10] میگوید که همینطور است. فوبیاها یا ترسهای ناموجه در گذشته برای ما فوایدی داشتهاند. تصور کنید دو شخص در هفتاد هزار سال پیش، در بیابانی یک مار دیدهاند. یکی از آنان بلافاصله به علت ترس ناموجه از مار پا به فرار میگذارد. اما دیگری به تهور به راه خود ادامه میدهد. احتمال گزیدهشدن و مرگ کدام یک بیشتر است؟ به طبع کسی که متهور است و شخص ترسو که پا به فرار گذاشته است به احتمال بیشتری شانس بقا و تولید مثل دارد. اما در محیط جدید این شرایط حاکم نیست. فرد مبتلا به فوبیا حتی از مار درون شیشه نیز میترسد. این ترس اجدادی که هزاران سال سبب بقای ما شدهاست در محیط کنونی به فوبیا تعبیر میشود. چون موجه نیست. این دیدگاه از آنجا قوت میگیرد که ما بسیار به ندرت نسبت وسایل مدرن فوبیا داریم. تفنگ بسیار کشندهتر و خطرناک تر از یک سوسک است. اما تا بحال کسی را دیدهاید که از تفنگ (دیدن آن) بترسد؟ اما سوسک چطور؟ چند نفر از خود شما حتی با تصور یک سوسک قهوهای با شاخکهای بلند و تنی لزج و پاهای خم شده با خارها و پُرزهای کوچکش و از همه بدتر، با توانایی بال زدنش دچار چندش شدید؟ اما آیا این انزجار و ترس را نسبت به یک اره برقی دارید؟ بعید میدانم!
مجال آن نیست که درباره اختلالات روانشناختی دیگر از منظر فرگشتی توضیح دهم. اما شما با نحوه تفسیر آشنا شدید. خودتان اختلالات را با این رویکرد تحلیل کنید.
در پایان امیدوارم پوزش من را به علت مقدمه طولانی این متن پذیرا باشید. همیشه معتقدم مقدمه نیکو لازمه فهم نیکوست.
نویسنده: دانیال کاردَر
@[email protected]
[1] – evolutionary psychopathology
[2] – Oxford English Dictionary. OED Online (3rd ed.). Oxford, England, UK: Oxford University Press. 2007. psychopathology, n. – 1. The study of pathological mental and behavioural processes …; 2. Abnormal psychology; an abnormal psychological process or state.
[3] – psychoanalysis
[4] – ACT
[5] – برای فهم عمیقتر این نکته به فصول ابتدایی کتاب ” مقدمه ای فلسفی بر علوم شناختی ” نوشته دکتر رم هره مراجعه کنید.
[6] – Fagerstrom. (1992). The meristem-meristem cycle as a basis for defining fitness in clonal plants. Oikos, 63(3), 449–453
[7] -Self-evaluation and self-concept of adolescents with physical disabilities / doi:10.5014/ajot.47.2.132
[8] – bilateral intraction
[9] – Bailey, K. G. (2000). Evolution, kinship, and psychotherapy: Promoting psychological health through human relationships. In P. Gilbert & K. G. Bailey (Eds.), Genes on the couch: Explorations in evolutionary psychotherapy (pp. 42–67). East Sussex: Brunner-Routledge
[10] -Nesse, R. M. (2005). Natural selection and the regulation of defenses: A signal detection analysis of the smoke detector principle. Evolution and Human Behavior, 26, 88–105.